غزل ۱۵۸۲ مولانا

 

۱ هرچه گویی از بَهانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم کار دارم من به خانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۲ گفته‌یی فردا بیایم لُطف و نیکویی نِمایَم وَعده است این‌‌ بی‌نشانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۳ گفته‌یی رَنُجور دارم دلْ زِ غَم پُرشور دارم این فَریب است و بَهانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۴ گفت مادرْ مادرانه چون بِبینی دام و دانه این چُنین گو رَهْ رُوانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۵ گویی‌‌‌‌اَم امروزْ زارَم نِیَّتِ حَمّام دارم می نِمایی سنگ و شانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۶ هر کجا خوانند ما را تا فَریبانند ما را غیرِ این عالی سِتانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۷ بر سَرِ مَستان بیایی هر دَمی زَحْمَت نِمایی کین فُلان است آن فُلانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۸ گویی‌‌‌‌اَم من خواجه تاشَم عاقِبَت اَنْدیش باشم تا دَراُفتی در میانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۹ رو تُرُش کرد آن مُبَرسَم تا زِ شکلِ او بِتَرسَم ای عَجوزه‌ی بامَثانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۱۰ دست از خَشمَم گَزیدی گویی از عشقت گَزیدم مَغْلَطه است این ای یگانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم
۱۱ جُمله را نَتْوان شِمُردن شَرحِ یک یک حیله کردن نیست مَکْرَت را کَرانه لا نُسَلِّم لا نُسَلِّم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *