غزل ۱۵۸۶ مولانا
۱ | خویش را چون خار دیدم سویِ گُل بُگْریختم | خویش را چون سِرکه دیدم در شِکَر آمیختم | |
۲ | کاسه پُرزَهر بودم سویِ تِریاق آمدم | ساغَری دُردی بُدَم در آبِ حیوان ریختم | |
۳ | دیده پُردَرد بودم دست در عیسی زَدَم | خامْ دیدم خویش را در پُختهیی آویختم | |
۴ | خاکِ کویِ عشق را من سُرمه جان یافتم | شَعْر گشتم در لَطافَت سُرمه را میبیختم | |
۵ | عشق گوید راست میگویی ولی از خود مَبین | من چو بادَمْ تو چو آتش من تو را اَنْگیختم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!