غزل ۱۵۹۳ مولانا
۱ | رویِ نیکَت بَد کُند منْ نیک را بر بَد نَهَم | عاشقی بَسْ پُختهاَم این نَنگ را بر خَود نَهَم | |
۲ | نَنگِ عاشقْ نَنگ دارد از همه فَخْرِ جهان | نَنگ را من بر سَرِ آن عِشرتِ بیحَد نَهَم | |
۳ | عِلْم چون چادر گُشایَد در بَرَم گیرد به لُطف | حَرفهایِ عِلْم را بر گَردنِ اَبْجَد نَهَم | |
۴ | تاجِ زَرّین چون نَهَد از عاشقی بر فَرقِ من | تَختِ خود را من بَرآرَم بر سَرِ فَرقَد نَهَم | |
۵ | چون در آبِ زندگانی صورتم پنهان شود | صورتِ خود را به پیشِ صورت احمد نَهَم | |
۶ | نامِ شَمسُ الدّین ِتبریزی چو بِنْویسم بِدانْک | شِکَّرِ دلخواه را در اِشْکَمِ کاغذ نَهَم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!