غزل ۱۵۹۴ مولانا
۱ | اَیُّهَا الْعُشّاق آتش گشته چون اِسْتارهایم | لاجَرَم رَقصان همه شب گِردِ آن مَهْ پارهایم | |
۲ | تا بُوَد خورشید حاضر هست اِسْتاره سَتیر | بی رُخِ خورشیدِ ما میدان که ما آوارهایم | |
۳ | اَلصَّلا ای عاشقان هان اَلصّلا این کاریان | باده کاریست این جا زان که ما این کارهایم | |
۴ | هر سَحَر پیغامِ آن پیغامبرِ خوبان رَسَد | کَالصَّلا بیچارگان ما عاشقان را چارهایم | |
۵ | نَعْره لَبَّیکْ لَبَّیک از همه بَرخاسته | مُصْحَفِ مَعنی تویی ما هر یکی سی پارهایم | |
۶ | خون بَهای کُشتگانْ چون غَمْزه خونیِّ اوست | در میانِ خون خود چون طَفْلَکِ خونْ خوارهایم | |
۷ | کوهِ طور از بادهاش بیخود شُد و بَدمَست شُد | ما چه کوهِ آهنیم؟ آخِر چه سنگِ خارهایم؟ | |
۸ | یک جو از سِرَّش نگوییم اَرْ همه جو جو شویم | گِردِ خَرمَنگاهِ چَرخْ اَرْ چه که ما سَیّارهایم | |
۹ | هَمچو مَریَم حاملهیْ نورِ خدایی گشتهایم | گَر چو عیسی بَسته این جسمِ چون گَهْوارهایم | |
۱۰ | از درونِ باره این عقلْ خود ما را مَجو | زان که در صَحرایِ عشقَش ما بُرونِ بارهایم | |
۱۱ | عشقْ دیوانهست و ما دیوانه دیوانهایم | نَفْسْ اَمّاره است و ما اَمّاره اَمّارهایم | |
۱۲ | مَفْخَرِ تبریز شَمسُ الدّین تو بازآ زین سفر | بَهرِ حَق یک بارگی ما عاشقِ یک بارهایم |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!