غزل ۱۶۰۳ مولانا
۱ | چون که در باغَت به زیرِ سایهٔ طوبیسْتَم | گَرم در کار آمدم موقوفِ مُطرب نیستم | |
۲ | همچو سایه بر طَوافَم گِردِ نورِ آفتاب | گَهْ سُجودَش میکُنم گاهی به سَر میایستم | |
۳ | گَهْ درازمْ گاه کوتَه همچو سایه پیشِ نور | جُمله فرعونَم چو هستم چون نِیَمْ موسیسْتَم | |
۴ | من میانِ اِصْبَعینِ حُکْمِ حَقَّم چون قَلَم | در کَفِ موسی عَصا گاهیّ و گَهْ اَفْعیسْتَم | |
۵ | عشق را اندیشه نَبْوَد زان که اندیشه عَصاست | عقل را باشد عَصا یعنی که من اَعْمیسْتَم | |
۶ | روح موقوفِ اشارتْ میبِنالَد هر دَمی | بر سَرِ رَهْ مُنْتَظِر موقوفِ یک آریسْتَم | |
۷ | چون از اینجا نیستم اینجا غَریبَم من غریب | چون دَرینجا بیقَرارم آخِر از جاییسْتَم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!