غزل ۱۶۳۲ مولانا

 

۱ هَله رفتیم و گِرانی زِ جَمالَت بُردیم جِهَتِ توشَهٔ رَهْ ذِکرِ وصالَت بُردیم
۲ تا که ما را و تو را تَذْکره­یی باشد یاد دلِ خسته به تو دادیم و خیالَت بُردیم
۳ آن خیالِ رُخِ خوبَت که قَمَر بَندهٔ اوست وان خَمِ ابرویِ مانندِ هِلالَت بُردیم
۴ وان شِکَرخندهٔ خوبَت که شِکَر تشنهٔ اوست زِ شِکَرخانهٔ مَجموعِ خِصالَت بُردیم
۵ چون کبوتر چو بِپَرّیم به تو بازآییم زان که ما این پَر و بال از پَر و بالَت بُردیم
۶ هر کجا پَرَّد فَرعی به سویِ اَصْل آید هرچه داریم همه از عِزّ و جَلالَت بُردیم
۷ شَمسِ تبریز شِنو خِدمَت ما را زِ صَبا گَر شِمال است و صَبا هم زِ شِمالَت بُردیم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *