غزل ۱۶۴۷ مولانا

 

۱ روزِ شادی‌ست بیا تا هَمِگان یار شویم دست با هم بِدَهیم و بَرِ دِلْدار شویم
۲ چون دَرو دَنگ شویم و همه یک‌رنگ شویم همچُنین رَقص‌کُنانْ جانِبِ بازار شویم
۳ روزِ آن است که خوبان همه در رَقص آیند ما بِبَندیم دُکان‌ها همه بی‌کار شویم
۴ روزِ آن است که تَشریف بِپوشد جان‌ها ما به مهمانِ خدا بر سَرِ اسرار شویم
۵ روزِ آن است که در باغْ بُتان خیمه زنند ما به نَظّارهٔ ایشان سویِ گُلْزار شویم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *