غزل ۱۶۶۹ مولانا

 

۱ آتشی نو در وجود اَنْدَر زَدیم در میانِ مَحْوِ نو اَنْدَر شُدیم
۲ نیک و بَد اَنْدَر جهانِ هستی است ما نه نیکیم ای برادر نی بَدیم
۳ هر چه چَرخِ دُزد از ما بُرده بود شب عَسَس رفتیم و از وِیْ بِسْتَدیم
۴ ما یکی بودیم با صد ما و من یک جُوی زان یک نَمانْد و ما صدیم
۵ از خودی نارفته نَتْوان آمدن از خودی رفتیم، وان گَهْ آمدیم
۶ قَدِّ ما شُد پَست اَنْدَر قَدِّ عشق قَدِّ ما چون پَست شُد، عالی قَدیم
۷ پیشهٔ مَردی زِ حَق آموختیم پَهْلَوانِ عشق و یارِ احمدیم
۸ بیست و نُه حَرف است بر لوحِ وجود حَرف‌ها شُستیم و اَنْدَر اَبْجَدیم
۹ سَعْدِ شَمسُ الدّینِ تبریزی بِتافت وَزْ قِرانِ سَعْدِ او ما اَسْعَدیم

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *