غزل ۱۶۸۶ مولانا
۱ | گفتم که عَهد بَستم وَزْ عَهدِ بَد بِرَستَم | گفتا چگونه بَندی چیزی که من شِکَستَم؟ | |
۲ | با وِیْ چو شَهْد و شیرم هم دامَنَش بگیرم | اما چگونه گیرم چون من شِکَسته دستَم؟ | |
۳ | خود دامَنَش نگیرد اِلّا شِکَسته دستی | اکنون بُلند گردم کَزْ جور کرد پَستَم | |
۴ | تا من بُلند باشم پَستم کُند به داوَر | چون نیست کرد آن گَه بازآوَرَد به هستم | |
۵ | ایِ حَلْقههایِ زُلفَش پیچیده گِردِ حَلْقَم | اَفْغان زِ چَشمِ مَستَش کان مَست کرد مَستَم | |
۶ | آمد خیالِ مَستَش مَستانه حَمله آوَرْد | چندان بَهانه کردم وَزْ دستِ او نَرَستَم | |
۷ | حَلْقه زدم به دَر بر آواز داد دِلْبَر | گفتا که نیست این جا یعنی بِدان که هستم | |
۸ | گفتم که بنده آمد گفت این دَمِ تو دام است | من کِی شکارِ دامَم من کِی اسیرِ شَستَم؟ | |
۹ | گفتم اگر بِسوزی جانِ مرا سِزایَم | ای بُت مرا بِسوزان زیرا که بُت پَرَستَم | |
۱۰ | من خُشک ازان شُدَسْتَم تا خوش مرا بِسوزی | چون تو مرا بِسوزی از سوختن بِرَستَم | |
۱۱ | هر جا رَوی بیایم هر جا رَوَم بیایی | در مرگ و زندگانی با تو خوشَم خوشَستَم | |
۱۲ | ای آب زندگانی با تو کجاست مُردن؟ | در سایهٔ تو بِاللَّهْ جَستَم زِ مرگ جَستَم |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!