غزل ۱۸۲ مولانا

 

۱ در میانِ عاشقان، عاقل مَبا خاصه در عشقِ چُنین شیرین لِقا
۲ دور بادا عاقلان از عاشقان دور بادا بویِ گُلْخَن از صَبا
۳ گَر دَرآیَد عاقلی گو راه نیست وَرْ درآید عاشقی صَد مَرحَبا
۴ عقل تا تَدبیر و اندیشه کُند رَفته باشد عشق تا هفتم سَما
۵ عقل تا جویَد شُتر از بَهرِ حَج رَفته باشد عشق بر کوهِ صَفا
۶ عشق آمد این دَهانَم را گرفت که گُذر از شعر و بر شِعْرا بَرآ

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *