غزل ۱۸۴ مولانا

 

۱ من رَسیدم به لَبِ جویِ وَفا دیدم آن جا صَنَمی روح فَزا
۲ سِپَهِ او همه خورشیدپَرَست هَمچو خورشید همه بی‌سَر و پا
۳ بِشْنو از آیَتِ قرآنِ مَجید گَر تو باور نکُنی قولِ مَرا
۴ قَدْ وَجَدْتُ امْرَاَةً تَمْلِکُهُمْ اُوْتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَها
۵ چون که خورشید نِمودی رُخِ خود سَجده دادیش چو سایه همه را
۶ من چو هُدهُد بِپَریدم به هوا تا رَسیدم به دَرِ شهرِ سَبا

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *