غزل ۱۸۶ مولانا
۱ | ای میرِآب بُگْشا آن چَشمهٔ رَوان را | تا چَشمها گُشایَد، زِاشْکوفه بوستان را | |
۲ | آبِ حَیاتِ لُطفَت، در ظُلْمَتِ دو چَشم است | زان مَردُمک چو دریا کردهست دیدگان را | |
۳ | هرگز کسی نَرَقصد تا لُطفِ تو نبیند | کَنْدَر شِکَم زِ لُطفَت، رَقص است کودکان را | |
۴ | اَنْدَر شِکَم چه باشد، وَنْدَر عَدَم چه باشد؟ | کَنْدَر لَحَد زِ نورَت، رَقص است استخوان را | |
۵ | بر پَردههایِ دنیا، بسیار رَقص کردیم | چابُک شوید یاران، مَر رَقصِ آن جهان را | |
۶ | جانها چو میبِرَقصد، با کُندهایِ قالَب | خاصه چو بِسْکُلانَد این کُندهٔ گران را | |
۷ | پَس زَاوَّلِ وَلادت، بودیم پایْ کوبان | در ظُلْمَتِ رَحِمها، از بَهرِ شُکرِ جان را | |
۸ | پس جُمله صوفیانیم، از خانَقَه رسیده | رَقصان و شُکْرگویان، این لوتِ رایگان را | |
۹ | این لوت را اگر جانْ، بِدْهیم رایگان است | خود چیست جانِ صوفی، این گنجِ شایگان را؟ | |
۱۰ | چون خوانِ این جهان را، سَرپوشْ آسْمان است | از خوانِ حَق چه گویم، زَهره بُوَد زبان را؟ | |
۱۱ | ما صوفیانِ راهیم، ما طَبلْ خوارِ شاهیم | پاینده دار یا رَب، این کاسه را و خوان را | |
۱۲ | در کاسههایِ شاهان، جُز کاسه شُسْتِ ما نی | هر خام دَرنیابَد این کاسه را و نان را | |
۱۳ | از کاسههایِ نِعمَت، تا کاسهٔ مُلَوَّث | پیشِ مگس چه فرق است، آن نَنگِ میزبان را؟ | |
۱۴ | وان کَس که کَس بُوَد او، ناخورده و چَشیده | گَهْ میگَزَد زبان را، گَهْ میزَنَد دَهان را |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!