غزل ۱۹۳ مولانا

 

۱ جانا قبول گَردان، این جُست‌وجویِ ما را بَنده و مُریدِ عشقیم، بَرگیر مویِ ما را
۲ بی‌ساغَر و پیاله، دَردِهْ مِی‌ای چو لاله تا گُل سُجود آرَد، سیمایِ رویِ ما را
۳ مَخْمور و مَست گَردان، امروز چَشمِ ما را رَشکِ بهشت گَردان، امروز کویِ ما را
۴ ما کانِ زَرّ و سیمیم، دشمن کجاست زَر را؟ از ما رَسَد سَعادت، یار و عَدویِ ما را
۵ شمعِ طَراز گشتیم، گَردن‌دراز گشتیم فَحْل و فَراخ کردی، زین مِیْ گِلویِ ما را
۶ ای آبِ زندگانی، ما را رُبود سیلَت اکنون حَلال بادَت، بِشْکَن سَبویِ ما را
۷ گَر خویِ ما ندانی، از لُطفِ باده واجو هم‌خویِ خویش کردست، آن باده خویِ ما را
۸ گَر بَحرِ میْ بِریزی، ما سیر و پُر نگردیم زیرا نِگون نَهادی، در سَر کَدویِ ما را
۹ مهمانِ دیگر آمد، دیگی دِگَر به کَف کُن کین دیگ بَس نیاید، یک کاسه‌شویِ ما را
۱۰ نَکْ جوقْ جوقْ مَستان، دَر می‌رَسَند بُستان مَخْمور چون نیابد، چون یافت بویِ ما را؟
۱۱ تَرکِ هُنر بِگویَد، دفتر همه بِشویَد گَر بِشْنَود عُطارِد، این طَرَّقویِ ما را
۱۲ سیلی خورند چون دَف، در عشقْ فَخْرجویان زَخمه به چَنگ آور، می‌زَن سه تویِ ما را
۱۳ بَس کُن که تَلخ گردد، دنیا بر اَهلِ دنیا گَر بِشْنَوند ناگَهْ، این گفت‌وگویِ ما را

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *