غزل ۲۱۴ مولانا

 

۱ درخت اگر مُتحرّک بُدی زِ جایْ به جا نه رنجِ اَرّهِ کشیدی، نه زَخم‌هایِ جَفا
۲ نه آفتاب و نه مهَتاب نور بَخشیدی اگر مُقیم بُدَنْدی چو صَخره‌یْ صَمّا
۳ فَرات و دَجله و جَیحون چه تَلْخ بودَندی اگر مُقیم بُدَنْدی به جایْ چون دریا
۴ هوا چو حاقِن گردد به چاه، زَهر شود بِبین بِبین چه زیان کرد از درنگْ هوا
۵ چو آبِ بَحْر سَفَر کرد بر هوا در ابر خَلاص یافت زِ تَلْخیّ و گشت چون حَلوا
۶ زِ جُنبشِ لَهَب و شُعله چون بِمانْد آتش نَهاد رویْ به خاکستریّ و مرگ و فَنا
۷ نِگَر به یوسُفِ کَنْعان که از کنارِ پدر سَفَر فُتادَش تا مصر و گشت مُسْتَثْنا
۸ نِگَر به موسیِ عِمْران که از بَرِ مادر به مَدْیَن آمد و زان راه گشت او مولا
۹ نِگَر به عیسیِ مَریَم که از دَوامِ سَفَر چو آبِ چَشمه‌ی حَیوان‌ست یُحْییِ اَلْمَوتی
۱۰ نِگَر به احمد مُرْسَل که مکّه را بگُذاشت کَشید لشکر و بر مکّه گشت او والا
۱۱ چو بر بُراقْ سَفَر کرد در شبِ مِعْراج بِیافت مَرتبه‌ی قابَ قَوْسِ اَوْ اَدْنی
۱۲ اگر مَلول نگردی، یِکانْ یِکانْ شِمُرَم مسافرانِ جهان را دو تا دو تا و سه تا
۱۳ چو اندکی بِنِمودَم، بِدان تو باقی را زِ خویِ خویش سَفَر کُن، به خوی و خُلْقِ خدا

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *