غزل ۳۰۵ مولانا
۱ | آواز داد اَخْتَر بَسْ روشن است امشب | گفتم سِتارگان را مَهْ با من است امشب | |
۲ | بَررو به بامِ بالا، از بَهرِ اَلصَّلا را | گُل چیدن است امشب، میْ خوردن است امشب | |
۳ | تا روزْ دِلْبَرِ ما، اَندَر بَرست چون دل | دَستَش به مِهرْ ما را در گردن است امشب | |
۴ | تا روزْ زَنگیان را با روم دار و گیراست | تا روزْ چَنگیان را، تَنْتَن تَن است امشب | |
۵ | تا روزْ ساغَرِ می، در گَردش است و بَخشش | تا روزْ گُل به خَلْوَت، با سوسن است امشب | |
۶ | امشب شرابِ وُصلَت، بر خاص و عام ریزَم | شادیِّ آن که ماهَت، بر روزَن است امشب | |
۷ | داوودوار ما را، آهنْ چو موم گردد | کاهَن رُباست دِلْبَر، دلْ آهن است امشب | |
۸ | بُگْشایْ دستِ دل را، تا پایِ عشق کوبَد | کان زارِ تَرس دیده، در مَأمَن است امشب | |
۹ | بر رویِ چون زَرِ من، ای بَختْ بوسه میدِهْ | کاین زَرِّ گازدیده، در مَعْدن است امشب | |
۱۰ | آن کو به مَکْر و دانش، میبَست راهِ ما را | پالانِ خَر بَر و نِهْ، کو کودن است امشب | |
۱۱ | شمشیِر آبْدارَش، پوسیده است و چوبین | وان نیزهً درازش، چون سوزن است امشب | |
۱۲ | خَرگاهِ عنکبوت است، آن قَلْعهً حَصینَش | بَرگُسْتوان و خودش، چون روغن است امشب | |
۱۳ | خاموش کُن که طامِع، اَلْکَن بُوَد همیشه | با او چه بَحث داری؟ کو اَلْکَن است امشب |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!