غزل ۴۴۵ مولانا
۱ | این طُرْفه آتشی که دَمی بَرقَرار نیست | گَر نَزدِ یار باشد وگَر نَزدِ یار نیست | |
۲ | صورتْ چه پای دارد کو را ثَبات نیست؟ | معنی چه دست گیرد چون آشکار نیست؟ | |
۳ | عالَمْ شکارگاه و خَلایِق همه شکار | غیرِ نشانهیی زِ امیرِ شکار نیست | |
۴ | هر سویْ کار و بار که ما میر و مِهْتَریم | وان سو که بارگاهِ امیراست بار نیست | |
۵ | ای روحْ دست بَرکُن و بِنْمایْ رَنگِ خوش | کاینها همه به جُز کَف و نَقْش و نِگار نیست | |
۶ | هر جا غُبار خیزد آن جایْ لشکراست | کآتش همیشه بیتَف و دود و بُخار نیست | |
۷ | تو مَرد را زِ گَرد ندانی چه مَردی است؟ | در گَردْ مَرد جوی که با گَردْ کار نیست | |
۸ | ای نیک بَخت اگر تو نَجویی بِجویَدَت | جویندهیی که رَحْمَتِ وِیْ را شُمار نیست | |
۹ | سیلَت چو دَررُبایَد دانی که در رَهَش | هست اختیارِ خَلْق وَلیک اختیار نیست | |
۱۰ | در فَقْر عَهد کردم تا حَرفْ کَم کُنم | امّا گُلی کِه دید که پَهْلویش خار نیست؟ | |
۱۱ | ما خارِ این گُلیم برادر گواه باش | این جِنسْ خار بودن فَخْر است عار نیست |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!