غزل ۵۲ مولانا
۱ | چون همه عشقِ روی توست، جُمله رِضایِ نَفْسِ ما | کُفر شُدهست لاجَرَم، تَرکِ هوایِ نَفْسِ ما | |
۲ | چون که به عشق زنده شُد، قَصدِ غَزاش چون کُنم | غمَزهٔ خونی تو شُد، حَجّ و غَزایِ نَفْسِ ما | |
۳ | نیست زِ نَفْس ما مَگَر، نَقْش و نشانِ سایهیی | چون به خَمِ دو زُلفِ توست، مَسکَن و جایِ نَفْسِ ما | |
۴ | عشقْ فروخت آتشی، کآبِ حَیات از او خَجِل | پُرس که از برایِ کِه؟ آن زِ برایِ نَفْسِ ما | |
۵ | هژده هزار عالَمِ عیش و مُراد عَرضه شُد | جُز به جَمالِ تو نبود، جوشش و رایِ نَفْسِ ما | |
۶ | دوزخْ جایِ کافران، جَنَّتْ جایِ مومنان | عشقْ برایِ عاشقان، مَحوْ سِزایِ نَفْسِ ما | |
۷ | اصلِ حقیقتِ وَفا، سِرّ خُلاصه رِضا | خواجهٔ روحْ شَمسِ دین، بود صَفایِ نَفْسِ ما | |
۸ | در عَوَضِ عَبیرِ جان، در بَدَنِ هزار سنگ | از تبریز خاک را، کُحْلِ ضیایِ نَفْسِ ما |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!