غزل ۵۶۵ مولانا
۱ | اگر صد هَمچو من گردد هَلاک او را چه غم دارد | که نی عاشق نمییابد که نی دلْخسته کم دارد | |
۲ | مرا گوید چرا چَشْمَت رَقیبِ رویِ من باشد؟ | بدان در پیشِ خورشیدش هَمیدارم که نَم دارد | |
۳ | چو اسماعیلْ پیشِ او بِنوشَم زَخمِ نیشِ او | خَلیلَم را خریدارم چه گَر قَصدِ سِتَم دارد | |
۴ | اگر مَشهور شُد شورَم خدا دانَد که مَعْذورَم | کَاسیرِ حُکمِ آن عشقَم که صد طَبْل و عَلَم دارد | |
۵ | مرا یارِ شِکَرناکَم اگر بِنْشانْد بر خاکم | چرا غَم دارد آن مُفْلِس که یارِ مُحْتَشَم دارد؟ | |
۶ | غَمَش در دلْ چو گَنْجوری دِلَم نُورٌعَلیٰ نُوری | مِثالِ مَریَمِ زیبا که عیسیٰ در شِکَم دارد | |
۷ | چو خورشید است یارِ من نمیگردد به جُز تنها | سِپَهسالارْ مَهْ باشد کَزْ اِسْتاره حَشَم دارد | |
۸ | مُسلمان نیستم گَبْرَم اگر ماندهست یک صَبَرم | چه دانی تو که دَردِ او چه دَستان و قَدَم دارد | |
۹ | زِ دَردِ او دَهانْ تَلخ است هر دریا که میبینی | زِ داغِ او نِکو بِنْگَر که رویِ مَهْ رَقَم دارد | |
۱۰ | به دورانها چو من عاشقْ نَرُست از مغرب و مشرق | بِپُرس از پیرِ گَردونی که چون من پُشتْ خَم دارد | |
۱۱ | خُنُک جانی که از خوابش به مالِشها بَراَنْگیزَد | بدان مالِش بُوَد شادان و آن را مُغْتَنَم دارد | |
۱۲ | طَبیبی چون دَهَد تَلْخَش بِنوشَد تَلْخِ او را خوش | طَبیبان را نمیشایَد که عاقلْ مُتَّهَم دارد | |
۱۳ | اَگَرْشان مُتَّهَم داری بِمانی بَندِ بیماری | کسی بَرخورْد از اُستا که او را مُحْتَرم دارد | |
۱۴ | خَمُش کُن کَنْدَرین دریا نَشایَد نَعْره و غوغا | که غَوّاصْ آن کسی باشد که او اِمْساکِ دَم دارد |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!