غزل ۶۲۷ مولانا
۱ | عاشقْ به سویِ عاشق زَنجیر هَمیدَرَّد | دیوانه هَمیگردد تَدبیر هَمیدَرَّد | |
۲ | تَقصیرْ کجا گُنْجَد در گَرم رُوی عاشق؟ | کَزْ آتشِ عشقِ او تَقصیر هَمیدَرَّد | |
۳ | تا حالِ جوانْ چِبْوَد کان آتشِ بیعِلَّت | دُرّاعهٔ تَقوی را بر پیر هَمیدَرَّد | |
۴ | صد پَردهٔ در پَرده گَر باشد در چَشمی | ابرویِ کَمان شَکْلَش از تیر هَمیدَرَّد | |
۵ | مُرغِ دلِ هر عاشق کَزْ بَیضه بُرون آید | از چَنْگَلِ تَعْجیلَش تأخیر هَمیدَرَّد | |
۶ | این عالَم چون قیر است پایِ همه بِگْرفته | چون آتشِ عشق آید این قیر هَمیدَرَّد | |
۷ | شَمسُ الْحَقِ تبریزی هم خُسرو و هم میر است | پیراهَنِ هر صَبری زان میر هَمیدَرَّد |
#شرح_غزل
تنها عشق است که می تواند ما را از این همه وابستگی ها و دلبستگی های دنیایی نجات دهد. آتش عشق که بیاید، قیرهای بستگی های ما هم آب می شود و جان ما آزاد و رها می شود. آزادی را تنها عشق ممکن می کند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!