غزل ۸۴ مولانا

 

۱ چون گُل همه تَن خَندَم، نه از راهِ دَهانْ تنها زیرا که مَنَم بی‌من، با شاهِ جهانْ تنها
۲ ای مَشعَله آوَرْده، دل را به سَحَر بُرده جان را بِرَسانْ در دل، دل را مَسِتانْ تنها
۳ از خشم و حَسَد جان را، بیگانه مَکُن با دل آن را مَگُذار این جا، وین را بِمَخوانْ تنها
۴ شاهانه پیامی کُن یک دعوتِ عامی کُن تا کِی بُوَد ای سُلطان، این با تو و آنْ تنها
۵ چون دوش اگر امشب، ناییّ و بِبَندی لَب صد شور کُنیم ای جان، نَکْنیم فَغانْ تنها

#sonnet_translation
#John_Arberry
Rumi quotes, Rumi sonnet, Rumi words, Rumi Poetry

۱- Like the rose I am laughing with all my body, not only with my mouth, because I am without myself, alone with the king of the world.
۲- You who came with torch and at dawn ravished my heart, dispatch my soul after my heart, do not seize my heart alone.
۳- Do not in rage and envy make my soul a stranger to my heart; do not leave the former here, and do not summon the latter alone.
۴- Send a royal message, issue a general invitation; how long, O sultan, shall the one be with you and the other alone?
۵- If you do not come tonight as yesterday and close my lips, I will make a hundred uproars, my soul, I will not lament alone.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *