غزل ۹۳ مولانا

 

۱ مَیَندیش، مَیَندیش، که اندیشه گَری‌ها چو نَفْطَند بِسوزند، زِ هر بیخ تَری‌ها
۲ خَرِف باشْ خَرِف باش، زِ مَستیّ و زِ حیرت که تا جُمله نیِستان، نِمایَد شِکَری‌ها
۳ جُنون است شُجاعَت، مَیَندیش و دَراَنْداز چو شیران و چو مَردان، گُذَر کُن زِ غَری‌ها
۴ که اندیشه چو دام است، بر ایثار حَرام است چرا باید حیلَت پیِ لُقمه بَری‌ها
۵ رَهِ لُقمه چو بَستی، زِ هر حیله بِرَستی وَگَر حِرص بِنالَد، بگیریم کَری‌ها

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *