ترجیع بند ۹ مولانا

 

 

۱ باز این دلِ سَرمَستم، دیوانۀ آن بَند است دیوانه کسی باشد، کو بی‌دل و پیوند است
۲ سَرمَست کسی باشد، کو خود خَبَرش نَبْوَد عارفْ دلِ ما باشد، کو بی‌عَدَد و چند است
۳ در حَلْقۀ آن سُلطان، در حَلْقه نِگینَم من ای کور به من بِنْگَر، من وَرْدَم و شَهْ قَند است
۴ نَزْ خاکم و نَزْ بادم، نَزْ آتش و نَزْ آبم آن چیز شُدم کلّی، کو بر همه سوگند است
۵ من عیسیِ آن ماهم، کَزْ چَرخ گُذَر کردم من موسیِ سَرمَستَم، کَاللهْ درین ژَنده است
۶ دیوانه و سَرمَستَم، هم جامِ تَنْ اِشْکَستم من پَند بِنَپْذیرم، چه جایِ مرا پَند است؟
۷ من صوفی چرا باشم؟ چون رِنْدِ خَراباتم من جامْ چرا نوشَم؟ با جامْ کِه خُرسند است؟
۸ من قطره چرا باشم؟ چون غَرق در آن بَحْرم من مُرده چرا باشم؟ چون جام ودِلَم زنده است
۹ تَنْ خُفت دَرین گُلْخَن، جان رفت دَران گُلْشَن من بودم و بی‌جایی، وین نایْ که نالنده است
۱۰ از خویشْ حَذَر کردم، وَزْ دورِ قَمَر جَستَم بر عَرشْ سَفَر کردم، شکلی عَجَبی بَستم
۱۱ باز آمدم از سُلطان با طَبْل و عَلَم، فرمان سَرمَست و غَزَل گویان، اسرارِ اَزَلْ جویان
۱۲ باز این دلِ دیوانه، زنجیر هَمی‌بُرَّد چون بَرق هَمی‌رَخشَد، مانند اَسَدْ غُرّان
۱۳ چون تیر هَمی‌پَرَّد از قوسِ تَنَم، جانم چون ماهْ دِلَم تابان، از کُنگُرۀ میزان
۱۴ جانْ یوسُفِ کَنْعان است، افتاده به چاهِ تَن دلْ بُلبُلِ بُستان است، افتاده دَرین ویران
۱۵ ‌می‌اُفتم و ‌می‌خیزم چون یاسَمَن از مَستی ‌می‌غَلْطَم در میدان، چون گویْ از آن چوگان
۱۶ سُلطانِ سَلاطینم، هم آنم و هم اینم من خازنِ سُلطانم، پُر گوهرم و مَرجان
۱۷ پَهْلویِ شَهَنْشاهم، هم بَنده و هم شاهم جِبْریل کجا گُنجَد آن جا که من و یزدان؟
۱۸ تو حَلْق هَمی‌دَرّی از خوردنِ خونِ خَلْق وَرْدَلْق هَمی‌پوشی، مانندِ سگِ عُریان
۱۹ در آخُرِ آن گاوان، آخِر چه کُنی مَسکَن؟ مِسکین شو و قُربان شو، در طویِ چُنان خاقان
۲۰ احمد چو مرا بیند، رُخْ زَرد چُنین سَرمَست او دستِ مرا بوسَد، من پایِ وِرا پیوست
۲۱ امروز مَنَم احمد، نی احمدِ پارینه امروز مَنَم سیُمرغ، نی مُرغَکِ هر چینه
۲۲ شاهی که همه شاهان، خَربَندۀ آن شاهند امروز من آن شاهَم، نی شاهِ پَریرینه
۲۳ از شَربَتِ اَللّهی، وَزْشُربِ اَنَاالْحَقّی هریک به قَدَح خوردند، من با خُم و قِنّینه
۲۴ من قبلۀ جان‌هایم، من کعبۀ دل‌هایم من مسجدِ آن عَرشَم، نی مسجدِ آدینه
۲۵ من آیِنِۀ صافم، نی آیِنِۀ تیره من سینۀ سینایم، نی سینۀ پُر کینه
۲۶ من مَستِ اَبَد باشم، نی مَستْ زِباغ و رَزْ من لُقمۀ جان نوشَم، نی لُقمۀ تَرخینه
۲۷ گَر بازِ چُنان اوجی، کو بال و پَرِ شاهی؟ وَرْ خرس نه‌یی، چونی با صورتِ بوزینه؟
۲۸ ای آن کِه چو زَر گشتی، از حَسرتِ سیمین بَر زَر عاشقِ رنگِ من، تو عاشقِ زَرّینه
۲۹ در خانقهِ عالَم، در مدرسۀ دنیا من صوفیِ دلْ صافم، نی صوفیِ پَشمینه
۳۰ خاموش شو و پَس در، تو پَردۀ اسراری زیرا که سِزَد ما را جَبّاری و سَتّاری

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *