مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۵۸ – ایمان و عمل صالح در طریقت مولوی

گفتیم که عقیدۀ مولوی در مبدأ و معاد با دیگر محقّقان عرفا و حکمای الهی یکی است؛ یعنی در این دو مرحله که «کجا بوده‌ایم» و «کجا می‌رویم» سخن تازه‌ای که دیگران نگفته باشند ندارد؛ عمدۀ تشخص و امتیاز وی از سایر عرفا و محققان مربوط به جواب سؤال سوم است که «چه باید بکنیم؟»

در این‌باره باز انبیا و برگزیدگان الهی تکلیف کلی بشر را معلوم کرده‌اند که بشر در این عالم باید متصف به حلیۀ «ایمان» و «عمل صالح» باشد.

سورۀ «عصر» از قرآن کریم، جواب‌گوی همین سؤال است: «وَ الْعَصْرِ اِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ اِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ تَواصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَواصَوْا بِالصَّبْر». و در جای دیگر می‌گوید «یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللّٰهَ وَ اَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا اَعْمالَکمْ: سورۀ محمد».

در این‌که سرمایۀ نجات و رستگاری بشر؛ ایمان و عمل صالح است شکی و اختلافی نیست؛ بعثت انبیا و ظهور ائمه و اولیا همه برای این منظور است که مردم را به ایمان به خدا و رسول، و رفتار و گفتار و پندار نیک که هر سه مشمول «عمل صالح» می‌شود دعوت و هدایت کنند و ناقصان را کامل نمایند.

تا اینجا همۀ فرق و ادیان و مذاهب همداستانند و همه یک سخن می‌گویند؛ عمدۀ گفت‌وگوها و اختلافات مذاهب و جنگ هفتاد دو ملت بر سر این است که «ایمان چیست» و «عمل صالح کدام است»؛ و راه وصول به این مقصود چیست، چگونه می‌توان توسن نافرهیختۀ نفوس بشری را رام ساخت، و این حیوان خودسر کج‌اندیش را به راه راست واداشت، چنان‌که مصالح شخصی و اجتماعی او محفوظ بماند و سعادت دنیا و آخرت او تأمین شود؟ اینجاست که به قول مولوی:

قبلۀ جان را چو پنهان کرده‌اند/ هرکسی رو جانبی آورده‌اند

***

چونکه کعبه رو نماید صبحگاه/ کشف گردد که گم کرده است راه

***

نردبانهایی است پنهان در جهان/ پایه‌پایه تا عنان آسمان

هر گره را نردبانی دیگرست/ هر روش را آسمانی دیگرست

مولوی بعد از اعتقاد به وجود خالق یکتا و نبوت حضرت ختمی مرتبت صلی‌الله علیه و آله و سلم، اطاعت خدا و رسول را در معرفت و اتصال حقیقی به جانشینان معنوی پیغمبر صلوات الله علیه می‌داند که از ایشان به ائمه و ابدال و اولیاء و مردان خدا و مشایخ و پیران ارشاد و هادیان طریق تعبیر می‌کنند؛ بلکه این معنی را عین ایمان به خدا و رسول می‌داند؛ و کسی را کافر می‌شمارد که دارای ولایت نباشد؛ یعنی جان او به جان مردان خدا پیوسته نباشد؛ و عمل صالح هم در نظر مولوی تحصیل معرفت و کمال روحانی و تسلیم شدن پیش استاد راهبر و به کار بردن دستور پیر ارشاد و تحصیل معارف باطنی است از راه کشف و شهود نه طریق تقلید و اقتباس؛ و غایت کمالش فنای در انسان کامل است

کیست کافر غافل از ایمان شیخ/ کیست مرده بی‌خبر از جان شیخ

***

قانعی با دانش آموخته/ وز چراغ غیر چشم افروخته

خوی کن بی‌شیشه دیدن نور را/ تا چو شیشه بشکند نبود عما

مقصود مولوی این است که علوم اکتسابی و ظنون تقلیدی و اجتهادی بشر، موجب «بردیقین» و اطمینان جازم قلبی نمی‌شود؛ وقتی می‌توان این نتیجه را انتظار داشت که از راه تهذیب اخلاق و تخلیه و تحلیۀ نفس و هدایت پیران طریق، معارف قلبی و روحانی او به مقام «عین‌الیقین» و علم قاطع شهودی رسیده باشد؛ به طوری که هیچ شک و شبهه‌ای در ارکان یقین او خلل نرساند؛ و به عبارت دیگر شیطان که مظهر کاملش وهم و خیال است بر روح و عقاید روحانی او تسلط نداشته باشد؛ و رسیدن به این مقام، وقتی است که ظن و گمان، تبدیل به یقین و قطع جازم شده باشد

هر گمان تشنه‌ی یقین است ای پسر/ می‌زند اندر تزاید بال‌وپر

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *