مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۶۶ – بشر چه میخواهد و چه میجوید
مطلوب بشر چیست؟ این موجود که معمای خلقت است چه میخواهد، و در جستوجوی چه مقصودی تلاش میکند.
انسان ذاتاً طالب آزادی و آرامش خاطر و خوش بودن حال و سکینۀ قلب است، به هر معنی که آن را تفسیر کنی و به هر اندازه که ممکن و میسر باشد.
اگر همۀ نعمتهای جهان را برای انسان آماده کنی اما از آزادی و سکون قلب بهرهمند نباشد هیچ لذت و کام نخواهد یافت؛ مثل او مثل مرغی محبوس است که آب و دانۀ او را فراهم کرده و قفس تنگ او را در باغی مصفا به درختی آویخته باشند؛ پیوسته دل این مرغ در هوس آزادی میتپد و به هوای پرواز، سر از روزنههای قفس بیرون میکند
انسان چون در روح خود جهل و نقیصهای مییابد، طبعاً طالب کمال و جویای علم و معرفت است، علوم اکتسابی هم او را سیراب و اشباع نمیکند، پس بداند یا نداند، در باطن طالب دانش و بینشی است که نتیجهاش فرونشاندن عطش روح؛ یعنی تحصیل یقین شهودی و تأمین آرامش و آسایش و خوشی و لذت و اهتزاز بیشایبۀ خللناپذیر روحانی و رسیدن به سرمنزل حیات جاودانی است
***
مولوی وسیلۀ حصول این امور و سایر مقاصد عالی روحانی بشر را نیز منحصر به عشق و فنا و اتصال به روح اولیا و مردان خدا میداند؛ و همین عشق است که آن را عشق ربانی و عشق الهی میخواند
***
مهر پاکان در میان جان نشان/ دل مده الا به مهر دلخوشان
***
ای حیات عاشقان در مردگی/ دل نیابی جز که در دل بُردگی
***
***
***
نیمجان بستاند و صد جان دهد/ آنچه در وهمت نیاید آن دهد
در فصول قبل به تفصیل گفتیم که در طریقت مولوی سر سپردن پیش مردان خدا و متابعت کردن از شیخ استاد و پیر راهبر، شرط لازم سیر و سلوک است؛ و سالکان تنهارو در خطر میافتند؛ و با اینکه تمام عمر در راهاند عاقبت هم به سرمنزل مقصود نمیرسند؛ و احیاناً اگر سالکی بدون دستگیری و رهبری پیر طریق به منزل مراد رسیده باشد نادر در حکم معدوم است؛ پس ناچار در این وادی دلالت و مدد همت پیر دربایست است تا سالک را بدون آفت و خطر به کمال مطلوب برساند
مگسل از پیغمبر ایام خویش/ تکیه کم کن بر فن و بر گام خویش
هین مپر الا که با پرهای شیخ/ تا ببینی عون لشکرهای شیخ
***
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!