مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۵۱ – جهد و توکل

آیا بشر در امور و احوالی که با آن دست و گریبان است؛ و طبعاً به دو قسم امور مادی و معنوی تقسیم می‌شود؛ باید تنها به جهد و کوشش و سعی و تلاش خود تکیه داشته باشد؛ یا به جانب توکل بگراید؛ یعنی مصالح معاش و معاد خود را هرچه هست، دربست به تقدیر الهی واگذار کند.

این مسئله یکی از مهمات مسائل مورد احتیاج و ابتلای انسانی است؛ که عقاید و آراء عرفا و دانشمندان در آن مختلف است؛ و به قول حافظ:

قومی به جدّ و جهد نهادند وصل دوست/ قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند[۱]

اما حق مطلب چنان‌که به زودی تفصیل آن را خواهید شنید این است که باید مابین هر دو طرف «جهد» و «توکل» را جمع کرد؛ نه این‌که به جهد تنها، یا به توکل تنها اقتصار داشته باشند

جهد حق است و دوا حق است و درد/ مُنکر اندر جَحدِ جَهدش جهد کرد

تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است/ راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش[۲]

مسئلۀ جهد و توکل را می‌توان از فروع «جبر و اختیار» شمرد که در مقالت دوم به تفصیل گذشت[۳]؛ با این تفاوت که در «جبر و اختیار» هر دو طرفش مربوط به خالق است؛ امّا در «جهد و توکل» هر دو طرف مربوط به مخلوق است؛ یعنی هم جهد و هم توکل هر دو فعل خود انسان است.

باز این مسئله شبیه است به «جهد و عنایت» که آن را نیز در فصول قبل از همین مقالت چهارم به شرح گفته‌ایم[۴]؛ با این فرق که در «جهد و عنایت» طرف جهدش فعل انسان، و عنایتش از حق‌تعالی است.

توضیحاً مسئلۀ موضوع بحث جنبۀ اخلاقی و کلامی نیز دارد، اما چون نظر مولوی در این مسائل بیشتر معطوف بر جنبۀ عرفانی و مسلک روحانی است، ما نیز آن را در مقالت چهارم که مشتمل بر این نوع مطالب است آورده‌ایم.

پیدا است کسانی که در اصول مذهب متمایل به «اهل حدیث» و «اشاعره» باشند، جانب «توکل» را که با «جبر اشعری» متناسب‌تر است اختیار می‌کنند و آن را بر «جهد و سعی» ترجیح می‌دهند و می‌گویند

به جد و جهد چو کاری نمی‌رود از پیش/ به کردگار رها کرده به مصالح خویش

اما مولوی چنان‌که همه‌جا فریاد می‌کند، طرفدار جانب «اختیار» و منکر جدّی «جبر مطلق» است؛ و بدین سبب در دفتر اول مثنوی شریف، ضمن داستان «شیر و مکر خرگوش» که از کلیله‌ودمنه گرفته است؛ مسئلۀ «جهد و توکل» را موضوع بحث دقیق ساخته؛ به این شکل که «شیر» را طرفدار «جهد»، و «نخجیران» را طرفدار «توکل» قرار داده، و دست‌آخر جانب «جهد» را گرفته است؛ به این معنی که جهد و کوشش و تلاش بشر را در امور اعم از جسمانی و روحانی لازم می‌شمارد؛ به این شرط که با «توکل» توأم باشد؛ و هیچ یک از دو طرف را به تنهایی کافی نمی‌داند.

به عبارت دیگر در این مسئله نیز موافق اصل کلی «ما رمیت اذ رمیت» مانند «جبر و اختیار» و «جهد و عنایت» معتقد به «امر بین الامرین» شده؛ و برای خصوص موضوع بحث به حدیث شریف نبوی تمسک جسته است که فرمودند «اعقلها و توکل[۵]»

گفت پیغمبر به آواز بلند/ با توکل زانوی اشتر ببند 

از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام نیز روایت شده است «لا تدع طلب الرزق من حله و اعقل راحلتک و توکل[۶]».

و نیز به جملۀ معروف «الکاسب حبیب الله» تمثل نموده است.

رمز الکاسب حبیب الله شنو/ از توکل در سبب غافل مشو

***

رو توکل کن تو با کسب ای عمو/ جهد می‌کن کسب می‌کن موبه‌مو

اشاره به اصطلاح «کسب» که اشاعره در مباشرت اعمال و افعال بشر می‌گویند؛ چنان‌که بعد از آن بیت از قول «نخجیران» در ترجیح توکل بر جهد گفته است

قوم گفتندش که کسب از ضعف خلق/ لقمۀ تزویر دان بر قدر حلق
نیست کسبی از توکل خوب‌تر/ چیست از تسلیم خود محبوب‌تر
حیله کرد انسان و حیله‌ش دام بود/ آنکه جان پنداشت خون‌آشام بود

آنکه او از آسمان باران دهد/ هم تواند کو ز رحمت نان دهد

***
جز که آن قسمت که رفت اندر ازل/ روی ننمود از سگال[۷] و از عمل
کسب جز نامی مدان ای نامدار/ جهد جز وهمی مپندار ای عیار

در دفتر پنجم نیز با اصطلاح «کسب» می‌گوید

وین عمل وین کسب در راه سداد/ کی توان کرد ای پدر بی‌اوستاد 

و مناسب موضوع بحث ما در لزوم جهد و کوشش و این‌که «حرکت مفتاح برکت است»؛ با اشاره به حدیث نبوی «افضل الصدقة جهد المقل[۸]» در همان دفتر پنجم گفته است

هست پیدا آن به پیش چشم دل/ جهد کن پیش دل آ جُهدَ المُقِل
ور نداری پا بجنبان خویش را/ تا ببینی هر کم و هر بیش را
کاین تحرک شد تبرک را کلید/ و ز تحرّک گردی ای دل مستفید 

در همان داستان کلیله‌ودمنه دفتر اول مثنوی، مولوی در پوست «شیر» می‌رود. و از قول شیر به نخجیران در ترجیح نهادن جهد بر توکل می‌گوید

سعی، شکر قدرت نعمت بود/ جبر تو انکار آن نعمت بود
جبر تو خفتن بود در ره مخسب/ تا نبینی آن در و درگه مخسب

هان مخسب ای جبری بی‌اعتبار/ جز به زیر آن درخت میوه‌دار
تا که شاخ‌افشان کند هر لحظه باد/ بر سر خفته بریزد نُقل و زاد
جبر خفتن در میان ره‌زنان/ مرغ بی‌هنگام کی یابد امان
این قدَر عقلی که داری گم شود/ سر که عقل از وی ببرّد دُم شود
گر توکل می‌کنی در کار کن/ کسب کن[۹]پس تکیه بر جبار کن 

نکتۀ قابل توجه این است که مولوی همان‌طور که در مبحث «جهد و عنایت» با اعتقاد به لزوم جهد، باز در روح عقیدۀ توحید عرفانی، کفّۀ عنایت الهی را هزاران بار بر جهد و کسب بشری برتری می‌داد و می‌گفت

ذره‌یی سایه‌ی عنایت برترست/ از هزاران کوشش طاعت‌پرست 

در جهد و توکل نیز با التزام ضرورت جهد، جانب توکل را ترجیح می‌دهد؛ یعنی معتقد است که اثر توکل و تسلیم پیش امر الهی در تحصیل و تسهیل امور، بیشتر و قاطع‌تر و روشن‌تر از اثر سعی و تلاش انسانی است؛ و بدین سبب گاهی دربارۀ توکل چنان سخن می‌گوید که گویی جانب جبریان را مراعات نموده است؛ چنان‌که از باب مثال می‌گوید

بر سر هر لقمه بنوشته عیان/ کز فلان بن فلان بن فلان
هین توکل کن ملرزان پا و دست/ رزق تو از تو به تو عاشق‌ترست
این تب و لرزه ز خوف جوع چیست/ در توکل سیر می‌تانید زیست 

باوجود این جانب‌داری که از توکل می‌نماید؛ باز منکر لزوم سعی و کسب در طلب رزق نیست؛ و در حقیقت همان را می‌گوید که در جای دیگر گفته است

آن چنان‌که عاشقی بر رزق‌زار/ هست عاشق رزق هم بر رزق‌خوار 

موافق مضمون حدیث نبوی معروف «الرزق یطلب العبد کما یطلبه».

علاوه می‌کنم که تمام این حقایق که گفته شد؛ از لزوم جمع میان جهد و توکل؛ تا رجحان کفّۀ توکل برجهد؛ همه در مدلول آیۀ کریمۀ سورۀ آل عمران مندرج است «وَ شاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَکلْ عَلَی اللهِ إِنَّ اللهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلِینَ: آیۀ ۱۵۹»؛ برای این‌که از جزو اول آیه که مشاوره و عزم فعل است، لزوم سعی و کسب؛ و از جزو اخیرش «اِنَّ اللهَ یحِبُّ الْمُتَوَکلِینَ» مزیت جانب توکل استفاده می‌شود؛ و این معنی را جزو اخیر آیۀ بعد هم تأیید و تأکید می‌کند که فرموده است «عَلَی اللهِ فَلْیتَوَکلِ الْمُؤْمِنُونَ: آیۀ ۱۶۰».

توضیحی که باید افزود این است که توکل باید در معاملات قلبی از ظاهر قال به درجۀ حال رسیده و شخص متوکل در تسلیم پیش‌خواست و تقدیر الهی متحقق شده باشد؛ و همین حالت تحقق تسلیم و توکل است که سبب تقویت عزم و ارادۀ انسانی، و مایۀ دلگرمی و شدت سعی و کوشش او می‌شود تا خود را به سرمنزل مقصود می‌رساند؛ و در این مرحله است که می‌توان گفت «وَ مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللهِ فَهُوَ حَسْبُهُ: سورۀ طلاق ج ۲۸ آیه ۳». از درگاه خداوند کریم خواستاریم که جرعه‌یی از این حالت را بر ما بچشاند.

[۱] در بعضی نسخ این بیت از غزل حافظ حذف شده است!

[۲] خواجه حافظ.

[۳]ص ۷۷ طبع شدۀ مجلد اول.

[۴] ص ۵۵۸

[۵] معروف است که اعرابی خدمت پیغمبر علیه السلام عرض کرد که من شتر خود را «توکلت علی اللّه» رها کرده‌ام، فرمودند زانوی شتر را ببند و توکل کن.

[۶] مستدرک الوسائل.

[۷] سگال: با سین بی‌نقطه و گاف فارسی از «سگالیدن» به معنی تدبیر و اندیشه است، در بعض نسخ «شکال» با شین نقطه‌دار و کاف تازی نیز محتمل صحت است به معنی حیلت و تدبیر، به توسع مجازی از معنی ریسمانی که دست و پای شکار و اسیر را با آن ببندند؛ و در این صورت مأخوذ از عربی است.

[۸] جهد مقل به ضم و فتح جیم جهد؛ و ضم میم و کسر قاف و تشدید لام «مقل»: یعنی غایت کوشش و تلاش فقیر بی‌بضاعت تا آخرین حد توانایی و استطاعت.

[۹] کشت کن: نیکلسون.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *