مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: عقاید عرفانی و مسلک خاص مولوی – ۱۲۰ – مولوی و حسام الدین چلبی
حسامالدین چلبی از سال ۶۶۲ که مطلع تاریخ سودا و سود مثنوی است[۱] تا ۶۷۲ که آخر عمر مولوی، و پایان نظم آن مصحف عرفانی الهی است؛ مدت ده سال تنگاتنگ در مصاحبت مولانا بود؛ و عمدۀ ایام تسلی و آرامش خاطر و فرصت و مجالی که برای انشاء شش دفتر مثنوی، و تودیع تحقیقات عالی علمی و حقایق اسرار عرفانی آسمانی در آن گنجینۀ شریف جاودانی دست داد، محصول همان ده سال آخر عمر بود که در انس و الفت بهترین دوستان و یاران صاحبدل با معرفتش گذشت؛ و برحسب درخواست؛ و به جاذبۀ دوستی و ارادت و اهلیت او، شیر از پستان طبع سخنزای مولوی برون جوشید؛ و سالکان طریقت و لبتشنگان فیض را که کودکان شیرخوار دانش و بینشاند، غذای روح داد و سیراب کرد؛ بیجهت نبود که در خطاب «به حسامالدین» میگفت
گشت از جَذب چو تو علامهیی/ در جهان گردان حسامی نامهیی
***
***
***
جبرئیل عشقم و سدرهام تویی/ من سَقیمَم عیسی مریم تویی
***
***
از این ابیات و گفتههای دیگر مولوی که نمونۀ آن را بعد خواهید شنید مستفاد میشود که «حسامالدین» نیز مثل «شمسالدین» و «صلاحالدین» مورد حسد و غیظ و کینۀ کوتهنظران سستاندیشه و ناپاک دلان نفاق پیشه بوده است.
به طوری که از مطاوی گفتههای خود مولوی برمیآید؛ و در سرگذشت و ترجمۀ احوال او نیز از قدیم نوشتهاند؛ مولانا مثنوی را انشاء میکرده است؛ و حسامالدین مینوشته و آنگاه نوشتۀ خود را بر مولانا فرومیخوانده است.
در دفتر سوم در «قصۀ دقوقی و کراماتش» بعد از آن ابیات که در خطاب به «حسامالدین» و مدح وی گفته است میگوید:
مدح تو گویم برون از پنج و هفت/ برنویس اکنون دَقوقی پیش رفت
گاهی در شبها از سیاهی شام تا سپیدۀ بام چنان گرم گفتن و نوشتن بودند که هیچ خواب به چشم ایشان نمیرفت تا بامداد میدمید و از روشنی صبح درمییافتند که شب گذشته است.
ابیات ذیل که در دفتر اول مثنوی شریف با گرمی و حال مستانۀ عارفانه گفته، مربوط به همان احوال است.
[۱] اشاره است به گفتۀ مولوی در سرآغاز دفتر دوم: مطلع تاریخ این سودا و سود/ سال اندر ششصد و شصتودو بود و در بعضی نسخ «سال هجرت ششصد و شصتودو بود».
[۲] همچنان: خ.
[۳] هیچ: خ.
[۴] این بیت در نسخههای معمولی جزو متن و در نیکلسون نسخه بدل حاشیه است.
[۵] اشاره به جملۀ «الصبر مفتاح الفرج»؛ که نظیر آن را «الصبر من اسباب الظفر» هم از کلمات امیرالمؤمنین علی علیهالسلام روایت کردهاند، و جملۀ اول را مولوی جای دیگر بصورت کامل آورده است. گر تو کوری نیست بر اعمی حرج/ ورنه رو کالصبر مفتاح الفرج
[۶] فتح و فتوح- گنج فتوح: خ.
[۷] طشت پرآتش نهد: خ.
[۸] کبریایی: خ.
[۹] این بیت را نیکلسون ندارد.
[۱۰] کور میگردد: خ.
[۱۱] تا طرب: خ.
[۱۲] گدای: نیکلسون.
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!