غزل ۱۴۱۳ مولانا

 

۱ کَشید این دلْ گریبانم، به سویِ کویِ آن یارم دَران کویی که میْ خوردم، گِرو شُد کَفش و دَسْتارم
۲ زِ عقلِ خود چو رفتم من، سَرِ زُلفَش گرفتم من کُنون در حلقهٔ زُلفَشْ گرفتارم، گرفتارم
۳ چو هر دَم میْ فُزون باشد، بِبین حالَم که چون باشد؟ چُنان میْ‌هایِ صدساله، چُنین عقلی که من دارم
۴ بگوید در چُنان مَستی، نَهان کُن سِر زِ من، رَستی مسلمانان در آن حالت، چه پنهان مانَد اسرارم؟
۵ مرا می‌گوید آن دِلْبَر که از عاشقْ فَنا خوش تَر نِگارا چند بِشْتابی؟ نه آخِر اَنْدَرین کارم؟
۶ چو ابرِ نوبهاری منْ چه خوش گِریان و خندانم ازان میْ های کاری منْ چه خوش بیهوشِ هُشیارم
۷ چو عَنْقا کوهِ قافی را تو پَرّان بینی از عشقش اگر آن کُهْ خَبَر یابد زِ لَعْلِ یارِ عَیّارم
۸ مَنَم چو آسْمان دوتو، زِ عشقِ شَمسِ تبریزی بِزَن تو زَخْمه آهسته، که تا بَرنَسْکُلَد تارم

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش        دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *