غزل ۱۴۲۷ مولانا
۱ | من از اقلیمِ بالایَم، سَرِ عالَم نمیدارم | نه از آبَم، نه از خاکَم، سَرِ عالَم نمیدارم | |
۲ | اگر بالاست پُراَخْتَر، وَگَر دریاست پُرگوهر | وَگَر صَحراست پُرعَبْهَر، سَرِ آن هم نمیدارم | |
۳ | مرا گویی ظَریفی کُن، دمی با ما حَریفی کُن | مرا گُفتهست لاتَسْکُنْ تو را هَمدَم نمیدارم | |
۴ | مرا چون دایهٔ فَضلَش، به شیرِ لُطف پَروَردهست | چو من مَخْمورِ آن شیرم، سَرِ زَمْزَم نمیدارم | |
۵ | در آن شَربَت که جان سازد، دلِ مُشتاقْ جان بازَد | خِرَد خواهد که دَریازَد، مَنَش مَحْرَم نمیدارم | |
۶ | ز شادیها چو بیزارم، سَرِ غم از کجا دارم؟ | به غیرِ یارِ دِلْدارم، خوش و خُرَّم نمیدارم | |
۷ | پِی آن خَمْرِ چون عَنْدَم، شِکَم بر روزه میبَندَم | که من آن سَروِ آزادم که بَرگِ غَم نمیدارم | |
۸ | دَرافتادم در آبِ جو، شُدم شُسته زِرَنگ و بو | زِعشقِ ذوقِ زَخْمِ او، سَرِ مَرهَم نمیدارم | |
۹ | تو روز و شب دو مَرکَب دان، یکی اَشْهَب یکی اَدْهَم | بر اَشْهَب بَرنمیشینَم سَرِ اَدْهَم نمیدارم | |
۱۰ | جُز این مِنْهاج روز و شب، بُوَد عُشّاق را مَذهَب | که بر مَسْلَک به زیرِ این کُهَن طارَم نمیدارم | |
۱۱ | به باغِ عشقْ مُرغانَند، سویِ بیسویی پَرّان | من ایشان را سُلیمانم، ولی خاتَم نمیدارم | |
۱۲ | مَنَم عیسیِّ خوشْ خنده، که شُد عالَم به من زنده | ولی نِسْبَت زِ حَق دارم، من از مَریَم نمیدارم | |
۱۳ | زِ عشقْ این حرف بِشْنیدم، خَموشی راهِ خود دیدم | بگو عِشقا که من با دوستْ لا و لَم نمیدارم | |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!