غزل ۱۵۳۸ مولانا

 

۱ بَران بودم که فرهنگی بِجویَم که آن مَهْ‌رو نَهَد رویی به رویَم
۲ بِگُفتم یک سُخَن دارم به خاطر به پیش آ تا به گوشِ تو بگویم
۳ که خوابی دیده‌‌‌‌اَم من دوشْ ای جان زِ تو خواهم که تَعْبیرشْ بِجویَم
۴ ندارم مَحْرَم این خوابْ جُز تو تو بِشْنو ای شَهِ سَتّار خویَم
۵ بِجُنبانید سَر را و بِخَندید سَری را که بِدانَد مو به مویَم
۶ که یعنی حیله با من می‌سِگالی که من آیینه هر رنگ و بویَم
۷ مِثالِ لُعْبَتی‌اَم در کَفِ او که نَقْشِ سوزنِ زَرْدوزِ اویَم
۸ نباشد‌‌ بی‌حَیاتْ آن نَقْشْ کو کرد کَمین نَقْشَشْ مَنَم در های و هویَم

 

#sonnet_translation
#John_Arberry
Rumi quotes, Rumi sonnet, Rumi words, Rumi Poetry

۱- I was intent on seeking a stratagem, that that moon-faced one might set his face on mine.
۲- I said, “I have one word in my mind; come forward, that I may speak it in your ear.
۳- Last night, dear soul, I saw a dream, and I desire to seek from you its interpretation,
۴- I have none intimate with this dream but you; do you listen, my king whose habit is to conceal.”
۵- He moved his head and laughed—that head which knows me hair by hair
۶- As if to say, “You are hatching a trick to play on me, for I am the mirror of every hue and scent.”
۷- I am as a plaything in his hands, for I am the picture drawn by his gold-stitching needle.
۸- Not lifeless shall be the image which he has made; I am his least image, I am therefore in ecstasy.
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *