غزل ۱۶۲۳ مولانا

 

۱ هَذیان که گفت دشمن به درونِ دلْ شنیدم پِیِ من تَصوّری را که بِکَرد هم بِدیدم
۲ سگِ او گَزید پایم، بِنِمود بَسْ جَفایَم نَگزَم چو سگْ من او را، لبِ خویش را گَزیدم
۳ چو به رازهایِ فَردانْ بِرَسیده‌ام چو مَردان چه بدین تَفاخُر آرَم که به رازِ او رَسیدم؟
۴ همه عیب از من آمد که زِ من چُنین فَن آمد که به قَصدْ کَزدُمی را سویِ پایِ خود کَشیدم
۵ چو بِلیس کو زِ آدم بِنَدید جُز که نَقْشی من ازین بِلیسِ ناکَس به‌خدا که ناپَدیدم
۶ بِرَسان به هَمدَمانَم که من از چه روگِرانم چو گَزید مارْ رانَم، زِ سِیَه‌رَسَن رَمیدم
۷ خَمُشانِ بس خُجَسته، لب و چَشم بَربِبَسته زِ رَهی که کَس نداند به ضَمیرشان دَویدم
۸ چو زِ دل به جانِبِ دلْ رَهِ خُفیه است و کامل زِ خَزینه‌هایِ دل‌ها زَر و نُقره بَرگُزیدم
۹ به ضَمیرِ هَمچو گُلْخَن سگِ مُرده دَرفَکَندم زِ ضَمیرِ هَمچو گُلْشَن گُل و یاسَمَن بِچیدم
۱۰ بَد و نیکِ دوستان را به کِنایَت اَرْ بِگُفتم به بِهینه‌پَرده آن را چو نَساج بَرتَنیدم
۱۱ چو دِلَم رَسید ناگَهْ به دلی عَظیم و آگَه زِ مَهابَتِ دلِ او به مِثالِ دل طَپیدم
۱۲ چو به حالِ خویش شادی، تو به من کجا فُتادی؟ پَسِ کارِ خویشتن رو که نه شیخ و نه مُریدم
۱۳ به سویِ تو ایِ برادر، نه مِسَم، نه زَرِّ سُرخَم زِ دَرِ خودم بُرون ران که نه قُفل و نه کلیدم
۱۴ تو بگیر آنچنان که بِنَگُفتم این سُخَن هم اَگَرَم به یاد بودی به خدا نمی‌چَخیدم

#شرح_غزل   نوشته شده در تاریخ ۱۴۰٢/۰۸/۲۸

توضیح اولیه:

آنگونه که در رسالۀ سپهسالار آمده، این غزل را مولانا در مجلس سماعی سروده بودند که در آن شخصی به نام سید شرف مخفیانه به نزد امیر پروانه، پشت سر مولانا بدگویی کرده بود

  • حرف بیهوده و پریشانی که دشمنم (پشت سرم و بر علیه من) گفت را از راهِ دلم شنیدم و تصوری که در ذهنش نسبت به من داشت را هم (از راه باطن) دیدم.
  • سگِ نَفْس او پای من را گاز گرفت و نسبت به من جفای زیادی کرد. ولی من همانند او سگ نیستم که پایش را گاز بگیرم، بلکه زبان خودم را گاز گرفتم (از جواب دادن صرف نظر کردم).
  • من همانند انسان‌های کامل توانسته‌ام به راز درون انسان‌ها پی ببرم و نیازی ندارم تا نسبت به پی بردن به راز درون او افتخار کنم.
  • عیب از خود من بود که چنین کاری کردم و از روی عمد اجازه دادم تا عقربی به پای من نزدیک شود.
  • همانند شیطان که از انسان فقط صورت ظاهری او را دید، قسم می‌خورم که (باطن) من نیز از چشم این ابلیس نامرد دور است.
  • به دوستانِ هَمدَمِ من این خبر را برسان که به چه دلیل من از او دوری می‌کنم؛ چون مار ران من را گَزیده است، از طناب سیاه و سفید فرار می‌کنم.
  • لب انسان‌های مبارک خاموش است و چشمانشان هم بسته است ولی از راهی که کسی اطلاع ندارد، به ضمیر آن‌ها نفوذ کردم.
  • از آنجایی که بین دل‌ها از راه پنهانی اتصال کاملی وجود دارد، من از خزانه‌ی دل‌ها طلا و نقره برمی‌دارم.
  • به درون ضمیرهایی که همانند آتشدانِ حمام است، سگهای مُرده انداختم؛ و از ضمیرهایی که همانند گلستان است، گل و یاسمین می‌چینم.
  • اگر خوب و بد دوستان را با کنایه به آنها می‌گویم، همانند بافنده‌ای، آن را به پرده‌ای نیکو دوختم (عیب آنها را پنهان و مخفیانه اصلاح کردم)
  • وقتی که باطن من ناگهان به باطن شخصی بزرگ و آگاه پی می‌برد، از بزرگی دل او همانند قلب شروع به تپش می‌کنم.
  • اگر تو از حال و اوضاع خودت شادمان هستی، چرا به سراغ من می‌آیی؟ برو به دنبال کار خودت که من نه شیخ هستم و نه مرید.
  • ای برادر، من در برابر تو نه مِس کم‌ارزش هستم و نه طلای سرخ باارزش، من را از خودم دور کن که نه قفل هستم و نه کلید.
  • تو فرض کن که من این حرف را هم هرگز بر زبان نیاوردم و اگر حواسم بود، به‌خدا که در این مورد صحبت نمی‌کردم.

 

 

#sonnet_translation
#John_Arberry
Rumi quotes, Rumi sonnet, Rumi words, Rumi Poetry

۱- The ravings which my enemy uttered I heard within my heart; the secret thoughts he harbored against me I also perceived.
۲- His dog bit my foot, he showed me much injustice; I do not bite him like a dog, I have bitten my own lip.
۳- Since I have penetrated into the secrets of individuals like men of God, why should I take glory in having penetrated his secret?
۴- I reproach myself that through my doubtings it so happened that purposely I drew a scorpion towards my own foot.
۵- Like Iblis who saw nothing of Adam except his fire, by God I was invisible to this insignificant Iblis.
۶- Convey to my friends why I am afflicted in mind; when the snake bit my thigh I started away from the black rope.
۷- The blessed silent ones, their lips and eyes closed by a way unknown to any man, I ran into their thoughts;
۸- Since there is a secret and perfect way from heart to heart, I gathered gold and silver from the treasuries of hearts.
۹- Into the thought that was like a brazen stove I flung the dead dog; out of the thought that was like a rose bower I plucked roses and jasmine.
۱۰- If I have hinted at the evil and good of my friends, I have spun that like a weaver as the choicest veil.
۱۱- When my heart rushed suddenly to a heart mighty and aware. out of awe for his heart I fluttered like the heart.
۱۲- As you are happy with your own state, how did you fall in with me? Attend to your own business, for I am neither shaikh nor disciple.
۱۳- As far as you are concerned, brother, I am neither copper nor red gold; drive me from your door, for I am neither lock nor key.
۱۴- Take it as if I had not ever spoken these words; if you had been in my mind, by God I would not have quarreled.
3 پاسخ
  1. خدایگان
    خدایگان گفته:

    سلام و سپاس از گنجینه ای که در اختیار ما قرار داده‌اید.
    سه مورد را می‌خواهم به عرض برسانم:
    ۱- در برگردان بیت نهم به نثر، (ه) در هماننده اضافی است.
    ۲- رومی اسمی است که رومی‌ها(بیزانس) روی مولانا گذاشته‌اند، بهتر بود از این اسم در سایت وزین خود استفاده نمی‌کردید.
    ۳- اگر اجازه دانلود دکلمه های صوتی را بدهید بسیار سپاسگزار خواهیم بود.

    پاسخ
    • احسان اشرفی
      احسان اشرفی گفته:

      درود به شما و سپاس از ابراز لطف و توجه شما. مورد شماره ۱ اصلاح شد. در مورد شماره ۲ این انتخاب صرفا از جهت مسائل فنی سایت بوده و نه دلایل دیگر. در مورد شماره ۳: کار زمانبری است و سعی می کنیم در آینده این امکان را ایجاد کنیم. شاد و پیروز باشید.

      پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *