غزل ۱۷۱۱ مولانا

 

۱ بُگشایْ چَشمِ خود که از آن چَشمْ روشنیم حاشا که چَشمِ خویش از آن رویْ بَرکَنیم
۲ پَروانه‌ای تو، بَهرِ تو بِفْروز سینه را تا خویش را زِ عشقْ بر آن سینه بَرزَنیم
۳ بِفْزایْ خوفِ عشق، نخواهیم ایمِنی زیرا زِ خوفِ عشقِ تو ما سَخت ایمِنیم
۴ پروانه را زِ شمعِ تو هر روز مُژده‌ای‌ست یعنی که ماتْ شو، که‌ هَمی‌ ماتْ ضامِن‌ایم
۵ شادیم آن زمان که تو دَعوی کُنی که من بی من شویم از خود، وَزْ عشقْ صد مَنیم
۶ تا باغ گُلْسِتانِ جَمالِ تو دیده‌ایم چون سَرْو سَربُلند و زَبان‌وَر چو سوسَنیم
۷ بر گُلْشَنِ زَمانه بُرو آتشی بِزَن زیرا زِ عشقِ رویِ تو، زان سویِ گُلْشَنیم
۸ ای آنکه سُست‌دل شُده‌ای در طَریقِ عشق در ما گُریز زود، که ما بُرجِ آهنیم
۹ از ذوقِ آتشِ شَهِ تبریز، شَمسِ دین داریم آبِ رو و همه مَحضِ روغنیم

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش      دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *