غزل ۲۷۸۱ مولانا
۱ | ساقیا بر خاکِ ما چون جُرعهها میریختی | گَر نمیجُستی جُنونِ ما، چرا میریختی؟ | |
۲ | ساقیا آن لُطف کو، کانْ روزْ هَمچون آفتاب | نورِ رَقص انگیز را بر ذَرّهها میریختی؟ | |
۳ | دست بر لب مینَهی، یعنی خَمُش من تَن زدم | خود بگوید جُرعهها کان بَهرِ ما میریختی | |
۴ | ریختی خون جُنَید و گفت اُخْ، هَلْ مِنْ مَزید؟ | بایَزیدی بَردَمید، از هر کجا میریختی | |
۵ | زَ اوَّلین جُرعه که بر خاک آمد، آدمْ روح یافت | جبرئیلی هست شُد، چون بر سَما میریختی | |
۶ | میگُزیدی صادقان را، تا چو رَحْمَت مَست شُد | از گِزافه بر سِزا و ناسِزا میریختی | |
۷ | میبِدادی جانْ به نان و نانْ تو را دَرخوردْ نی | آب سقا میخریدی بر سقا میریختی | |
۸ | هَمچو موسی کآتشی بِنْمودیاَش، وان نور بود | در لباسِ آتشی نور و ضیا میریختی | |
۹ | روزِ جمعه کِی بُوَد؟ روزی که در جمعِ توایم | جمع کردی آخِر آن را که جُدا میریختی | |
۱۰ | دَرج بُد بیگانهیی با آشنا در هر دَمَم | خونِ آن بیگانه را بر آشنا میریختی | |
۱۱ | ای دل آمد دِلْبَری کَنْدَر مُلاقاتِ خوشش | هَمچو گُل در بَرگْ ریزان، از حَیا میریختی | |
۱۲ | آمد آن ماهی که چون ابرِ گِران در فُرقَتَش | اشکها چون مَشکها، بَهرِ لِقا میریختی | |
۱۳ | دِلْبَرا دل را بِبَر، در آبِ حیوان غُوطه دِهْ | آبِ حیوانی کَزان بر اَنْبیا میریختی | |
۱۴ | اَنْبیا عامی بُدَندی، گرنه از اِنْعامِ خاص | بر مِسِ هستیِّ ایشان کیمیا میریختی | |
۱۵ | این دُعا را با دُعایِ ناکَسانْ مَقْرون مَکُن | کَزْ برایِ رَدَّشان آبِ دُعا میریختی | |
۱۶ | کوششِ ما را مَنِه پَهْلویِ کوششهایِ عام | کَزْ بَقاشان میکَشیدی، در فَنا میریختی |
#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش دانلود فایل
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!