غزل ۲۸۱۳ مولانا

 

۱ اُقْتُلُونی یا ثِقاتی اِنّ فی قَتْلی حَیاتی وَمَماتی فی حَیاتی وَحَیاتی فی مَماتی
۲ اُقْتُلُونی، ذابَ جِسْمی، قَدَحُ الْقَهْوَةِ قِسْمی هَله بِشْکَن قَفَص ای جان، چو طَلَب کارِ نَجاتی
۳ زِسَفر بَدْر شَوی تو، چو یَقینْ ماهِ نُوی تو زِشِکَست از چه تو تَلْخی، چو همه قَند و نَباتی؟
۴ چو تویی یارْ مرا تو، بِهْ ازین دار مرا تو بِرَسان قوتِ حَیاتَم، که تو یاقوتِ زَکاتی
۵ چو بَسی قَحْط کَشیدم، بِنِما دَعوتِ عیدم که نَشُد سیر دو چَشمَم، به تَره وْ نانِ بَراتی
۶ حَرَکت کُن، حرکت‌هاست کلید دَرِ روزی مَگَرت نیست خَبَر تو، که چه زیبا حرکاتی؟
۷ به چُنین رُخ که تو داری، چه کَشی نازِ سپیده؟ که نگُنجَد به صِفَت در، که چه مَحمودْ صِفاتی
۸ بِنِه ای ساقیِ اَسْعَد، تو یکی بَزمِ مُخَلَّد که خُماری‌ست جهان را زِ میْ و بَزمِ نَباتی
۹ به حَقِ بَحْرِ کَفِ تو، گُهَرِ باشَرَفِ تو که به لُطف و به گُوارِش، تو بِهْ از آبِ فُراتی
۱۰ مَثَلِ ساغَرِ آخِر، تو خَرابیِّ عقولی که چو تَحریمهٔ اوَّل، سَرِ اَرکانِ صَلاتی
۱۱ کَرَمَت مَست بَرآیَد، کَفِ چون بَحْر گُشایَد بِدَهَد صَدْقه، نَپُرسَد که تو اهلِ صَدَقاتی
۱۲ به کَرَم فاتحِ عَقدی، به عَطا نَقْدهٔ نَقْدی بِرَهان مُنْتَظِران را زِ تَمنّایِ سُباتی
۱۳ نه در ابرویِ تو چینی، نه دَران خویِ تو کینی به عَدو گوید لُطفَت که بَنینیّ و بَناتی
۱۴ رَسی از ساغَرِ مَردان به خیالاتِ مُصَوَّر زِ رَهِ سینه خُرامان، کَنِساءٍ خَفِراتِ
۱۵ وَجَوارٍ ساقیاتٍ وَسَواقٍ جارِیاتٍ تو بگو باقیِ این را، اَنَا فی سُکْرِ سُقاتی

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *