غزل ۳۸۴ مولانا

 

۱ عاشقان را گَر چه در باطِنْ جهانی دیگرست عشقِ آن دِلْدارْ ما را ذوق و جانی دیگرست
۲ سینه‌هایِ روشنان بَس غَیب‌ها دانند لیک سینه عُشّاقِ او را غَیب دانی دیگرست
۳ بس زبانِ حِکْمَت اَنْدَر شوقِ سِرَّش گوش شُد زانک مَر اسرارِ او را تَرجُمانی دیگرست
۴ یک زمینِ نُقره بین از لُطفِ او در عینِ جان تا بدانی کان مَهَم را آسْمانی دیگرست
۵ عقل و عشق و مَعرِفَت شُد نَردِبانِ بامِ حَق لیک حَق را در حقیقت نَردبانی دیگرست
۶ شب رَوان از شاهِ عقل و پاسْبان آن سو شوند لیک آن جان را از آن سو پاسْبانی دیگرست
۷ دِلْبَرانِ راهِ مَعنی با دلی عاجز بُدَند وَحی‌شان آمد که دل را دِلْسِتانی دیگرست
۸ ای زبان‌ها بَرگُشاده بر دلِ بِرْبوده‌ای لب فروبَندید کو را هم زَبانی دیگرست
۹ شَمسِ تبریزی چو جمع و شمع‌ها پَروانه‌اش زانک اَنْدَر عینِ دلْ او را عِیانی دیگرست

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش       دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *