غزل ۳۹۶ مولانا

 

۱ در رَهِ معشوقِ ما تَرسندگان را کار نیست جُمله شاهانَند آن جا بَندگان را بار نیست
۲ گر تو نازی می‌کُنی یعنی که من فَرخُنده‌ام نَزدِ این اِقْبالِ ما فَرخُندگی جُز عار نیست
۳ گَر به فَقرَت ناز باشد ژَنده بَرگیر و بُرو نَزدِ این سُلطانِ ما آن جُمله جُز زُنّار نیست
۴ گَر تو نورِ حَق شُدی از شرق تا مَغرب بُرو زان که ما را زین صِفَت پَروایِ آن اَنْوار نیست
۵ گَر تو سِرِّ حَق بِدانستی بُرو با سِرّ باش زان که این اسرارِ ما را خویِ آن اسرار نیست
۶ راست شو در راهِ ما وین مَکْر را یک سوی نِهْ زان که این میدانِ ما جولانْگَهِ مَکّار نیست
۷ شَمسِ دین و شَمسِ دین آن جانِ ما اینک بدان جُز به سویِ راهِ تبریز اسبِ ما رَهْوار نیست
۸ مَست بودم فاش کردم سِرِّ خود با یارَکان زان که هُشیاری مرا خود مَذهَبِ آزار نیست
۹ گَر نَهی پَرگار بر تَنْ تا بِدانی حَدِّ ما حَدِّ ما خود ای برادر لایِقِ پَرگار نیست
۱۰ خاکْ پاشی می‌کُنی تو ای صَنَم در راهِ ما خاکْ پاشیِّ دو عالَمْ پیشِ ما در کار نیست
۱۱ صوفیانِ عشق را خود خانقاهی دیگر است جانِ ما را اَنْدَر آن جا کاسه و اِدْرار نیست
۱۲ در تَکِ دوزخ نِشَستم تَرک کردم بَخت را زان که ما را اِشْتهایِ جَنَّت و اَبْرار نیست

#دکلمه_غزل_مولانا با صدای #عبدالکریم_سروش       دانلود فایل

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *