مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۱۵ – نَصحیَت کردنِ زنْ مَر شوی را که سُخَن اَفْزون از قَدَم و از مَقامِ خود مگو لِمَ تَقولونَ ماَ لا تَفْعَلونَ که این سُخَن‌ها اگرچه راست است، این مَقامِ تَوکُّلْ تو را نیست و این سُخَن گفتن فوقِ مَقام و مُعاملۀ خود زیان دارد و کَبُرَ مَقْتَا عِنْدَ اللّهِ باشد.

 

۲۳۲۵ زن بَرو زد بانگ کِی ناموسْ‌کیش من فُسونِ تو نخواهم خوردْ بیش
۲۳۲۶ تُرَّهات از دَعوی و دَعوت مگو رو سُخَن از کِبْر و از نَخْوَت مگو
۲۳۲۷ چند حَرفِ طُمْطُراق و کار و بار؟ کار و حالِ خود بِبین و شَرم‌دار
۲۳۲۸ کِبْر زشت و از گدایانْ زشت‌تَر روزْ سَرد و برفْ و آن‌گَهْ جامه تَر؟
۲۳۲۹ چند دَعویّ و دَم و باد و بُروت ای تو را خانه چو بَیْتُ اَلْعَنْکَبوت
۲۳۳۰ از قَناعَت کِی تو جان اَفْروختی؟ از قَناعَت‌ها تو نام آموختی
۲۳۳۱ گفت پیغامبر قَناعَت چیست؟ گنج گنج را تو وا نمی‌دانی زِ رنج؟
۲۳۳۲ این قناعَت نیست جُز گنجِ رَوان تو مَزَن لاف ای غَم و رنجِ رَوان
۲۳۳۳ تو مَخوانَم جُفت، کمتر زن بَغَل جُفتِ اِنْصافَم، نی‌اَم جُفتِ دَغَل
۲۳۳۴ چون قَدَم با شاه و با بَگ می‌زَنی چون مَلَخ را در هوا رَگ می‌زَنی؟
۲۳۳۵ با سگان زین استخوان در چالِشی چون نِیِ اِشْکَمْ تَهی در نالِشی
۲۳۳۶ سویِ من مَنگَر به خواری سُستْ سُست تا نگویم آنچه در رَگ‌هایِ توست
۲۳۳۷ عقلِ خود را از من اَفْزون دیده‌یی مَر مَنِ کَمْ‌عقل را چون دیده‌یی؟
۲۳۳۸ هَمچو گُرگِ غافِل اَنْدر ما مَجِه ای زِ نَنگِ عقلِ تو بی‌عقلْ بِهْ
۲۳۳۹ چون که عقلِ تو عَقیله‌یْ مَردم است آن نه عقل است آن، که مار و گَزْدُم است
۲۳۴۰ خَصْمِ ظُلْم و مَکْرِ تو اللّه باد فَضْل و عقلِ تو زِ ما کوتاه باد
۲۳۴۱ هم تو ماری، هم فُسونگَر، این عَجَب مارگیر و ماری ای نَنگِ عَرَب
۲۳۴۲ زاغ اگر زشتیِّ خود بِشْناختی هَمچو برف از دَرد و غَم بُگْداختی
۲۳۴۳ مَردِ اَفْسونگَر بِخوانَد چون عَدو او فُسون بر مار و مار اَفْسون بَرو
۲۳۴۴ گَر نبودی دامِ او اَفْسونِ مار کِی فُسونِ مار را گشتی شکار؟
۲۳۴۵ مَردِ اَفسونگَر زِ حِرص کَسب و کار دَرنَیابَد آن زمان اَفْسونِ مار
۲۳۴۶ مار گوید ای فُسونگَر هین و هین آنِ خود دیدی، فُسونِ من بِبین
۲۳۴۷ تو به نامِ حَقْ فَریبی مَر مرا تا کُنی رُسوایِ شور و شَر مرا
۲۳۴۸ نامِ حَقَّم بَست، نی آن رایِ تو نامِ حَق را دام کردی، وایِ تو
۲۳۴۹ نامِ حَق بِسْتانَد از تو دادِ من من به نامِ حَقْ سِپُردم جان و تَن
۲۳۵۰ یا به زَخمِ من رَگِ جانَت بُرَد یا که هَمچون من به زندانَت بَرَد
۲۳۵۱ زن ازین گونه خشنْ گُفتارها خوانْد بر شویِ جوانْ طومارها

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *