مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۲۵ – در مَعنیِ آن که آنچه وَلی کُند، مُرید را نَشایَد گُستاخی کردن و همانْ فِعْل کردن، که حَلْوا طَبیب را زیان ندارد، امّا بیماران را زیان دارد و سَرما و برفْ انگور را زیان ندارد، امّا غوره را زیان دارد که در راه است، که لِیَغْفِرَلَکَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ
۲۶۱۵ | گَر وَلی زَهری خورَد، نوشی شود | وَرْ خورَد طالِب، سِیَههوشی شود | |
۲۶۱۶ | رَبّ هَبْ لی از سُلَیمان آمدهست | که مَدِه غیرِ مرا این مُلْکْ دست | |
۲۶۱۷ | تو مَکُن با غیرِ من این لُطْف و جود | این حَسَد را مانَد، امّا آن نبود | |
۲۶۱۸ | نکتۀ لا یَنْبَغی میخوان به جان | سِرّ مِن بَعْدی زِ بُخْلِ او مَدان | |
۲۶۱۹ | بلکه اَنْدر مُلْک دید او صد خَطَر | مو به مو مُلْکِ جهان بُد بیمِ سَر | |
۲۶۲۰ | بیمِ سَر با بیمِ سِر با بیمِ دین | اِمْتِحانی نیست ما را مِثْلِ این | |
۲۶۲۱ | پس سُلَیمان هِمَّتی باید که او | بُگْذرد زین صد هزاران رَنگ و بو | |
۲۶۲۲ | با چُنان قُوَّت که او را بود هم | موجِ آن مُلْکَش فرو میبَست دَم | |
۲۶۲۳ | چون بَرو بِنْشَست زین اندوه گَرد | بر همه شاهانِ عالَمْ رَحْم کرد | |
۲۶۲۴ | شُد شَفیع و گفت این مُلْک و لِوا | با کمالی دِهْ که دادی مَر مرا | |
۲۶۲۵ | هرکِه را بِدْهیّ و بُکْنی آن کَرَم | او سُلَیمان است وآن کَس هم مَنم | |
۲۶۲۶ | او نباشد بَعدی، او باشد مَعی | خود مَعی چِه بْوَد؟ مَنَم بیمُدَّعی | |
۲۶۲۷ | شَرحِ این فَرض است گفتن، لیکْ من | باز میگردم به قِصّهیْ مَرد و زن |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!