مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۳۱ – در بَیانِ آن که چُنان که گدا عاشقِ کَرَم است و عاشِق کَریم، کَرَمِ کَریم هم عاشقِ گداست. اگر گدا را صَبر بیش بُوَد، کَریم بر دَرِ او آید و اگر کَریم را صَبر بیش بُوَد، گدا بر دَرِ او آید، اما صَبرِ گدا کَمالِ گداست و صَبرِ کَریمْ نُقْصانِ اوست
۲۷۵۶ | بانگ میآمد که ای طالب بیا | جودْ مُحْتاجِ گدایانْ چون گدا | |
۲۷۵۷ | جودْ میجویَد گدایان و ضِعاف | هَمچو خوبان کآیِنه جویَند صاف | |
۲۷۵۸ | رویِ خوبانْ زآیِنه زیبا شود | رویِ اِحْسانْ از گدا پیدا شود | |
۲۷۵۹ | پس از این فرمود حَق در وَالضُّحی | بانگ کَم زَن ای مُحَمَّد بر گدا | |
۲۷۶۰ | چون گدا آیینۀ جود است هان | دَم بُوَد بر رویِ آیینه زیان | |
۲۷۶۱ | آن یکی جودش گدا آرَد پَدید | وان دِگَر بَخشَد گدایان را مَزید | |
۲۷۶۲ | پس گدایانْ آیَتِ جودِ حَقاَند | وان کِه با حَقّاَند جودِ مُطْلَقاَند | |
۲۷۶۳ | وانکِه جُز این دوْستْ او خود مُردهییست | او بَرین دَر نیست، نَقْشِ پَردهییست |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!