مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۵۲ – اِعْتِماد کردنِ هاروت و ماروت بر عِصْمَتِ خویش و آمیزیِ اَهلِ دنیا خواستن، و در فِتنه اُفتادن

 

۳۳۳۴ هَمچو هاروت و چو ماروتِ شَهیر از بَطَر خورْدند زَهرآلودْ تیر
۳۳۳۵ اِعْتِمادی بودَشان بر قُدْسِ خویش چیست بر شیرْ اِعْتِمادِ گاومیش؟
۳۳۳۶ گَرچه او با شاخْ صد چاره کُند شاخْ شاخَشْ شیرِ نَر پاره کُند
۳۳۳۷ گَر شود پُر شاخْ هَمچون خارْپُشت شیر خواهد گاو را ناچار کُشت
۳۳۳۸ گَرچه صَرصَر بَسْ درختان می‌کَند با گیاهِ تَر وِیْ اِحْسان می‌کُند
۳۳۳۹ بر ضعیفیِّ گیاه آن بادِ تُند رَحْم کرد، ای دل تو از قُوَّت مَلُند
۳۳۴۰ تیشه را زَانْبوهیِ شاخِ درخت کِی هَراس آید؟ بِبُرَّد لَختْ لَخْت
۳۳۴۱ لیک بر بَرگی نکوبَد خویش را جُز که بر نیشی نکوبَد نیش را
۳۳۴۲ شُعله را زَانْبوهیِ هیزُم چه غَم؟ کِی رَمَد قَصّاب از خَیْلِ غَنَم؟
۳۳۴۳ پیشِ معنی چیست صورت؟ بَسْ زَبون چَرخ را مَعنیش می‌دارد نِگون
۳۳۴۴ تو قیاس از چَرخِ دولابی بِگیر گَردِشَش از کیست؟ از عقلِ مُشیر
۳۳۴۵ گَردشِ این قالبِ هَمچون سِپَر هست از روحِ مُسَتَّر ای پسر
۳۳۴۶ گَردشِ این باد از مَعنیِّ اوست هَمچو چَرخی کان اسیرِ آبِ جوست
۳۳۴۷ جَرّ و مَدّ و دَخْل و خَرجِ این نَفَس از کِه باشد؟ جُز زِ جانِ پُر هَوَس؟
۳۳۴۸ گاه جیمَش می‌کُند، گَهْ حا و دال گاه صُلحَش می‌کُند، گاهی جِدال
۳۳۴۹ گَهْ یَمینَش می‌بَرَد، گاهی یَسار گَهْ گُلِسْتانَش کُند، گاهیْش خار
۳۳۵۰ هم‌چُنین این باد را یَزدانِ ما کرده بُد بر عادْ هَمچون اَژدَها
۳۳۵۱ باز هم آن باد را بر مؤمنان کرده بُد صُلح و مُراعات و اَمان
۳۳۵۲ گفت اَلْمَعنی هُواللّهْ شیخِ دین بَحْرِ مَعنی‌هایِ رَبُّ اَلْعالَمین
۳۳۵۳ جُمله اَطْباقِ زمین و آسْمان هَمچو خاشاکی در آن بَحْرِ رَوان
۳۳۵۴ حَمله‌ها و رَقصِ خاشاک اَنْدر آب هم زِ آب آمد به وَقتِ اِضْطِراب
۳۳۵۵ چون که ساکِن خواهَدَش کرد از مِرا سویِ ساحِل اَفْکَند خاشاک را
۳۳۵۶ چون کَشَد از ساحِلَش در موجْ‌گاه آن کُند با او که صَرصَر با گیاه
۳۳۵۷ این حَدیثْ آخِر ندارد، بازْ ران جانِبِ هاروت و ماروت ای جوان

#دکلمه_مثنوی

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *