مثنوی مولانا – دفتر اوِّل – بخش ۱۵۳ – باقیِ قِصّهٔ هاروت و ماروت و نَکال و عُقوبَتِ ایشان هم در دنیا به چاهِ بابِل
۳۳۵۸ | چون گناه و فِسْقِ خَلْقانِ جهان | میشُدی بر هر دو روشن آن زمان | |
۳۳۵۹ | دستْ خاییدن گِرفتَنْدی زِ خشم | لیکْ عَیْبِ خود ندیدَنْدی به چَشم | |
۳۳۶۰ | خویش در آیینه دید آن زشتْ مَرد | رو بِگَردانید از آن و خشم کرد | |
۳۳۶۱ | خویشبین چون از کسی جُرمی بِدید | آتشی در وِیْ زِ دوزخ شُد پَدید | |
۳۳۶۲ | حَمْیَتِ دین خوانْد او آن کِبْر را | نَنْگَرد در خویشْ نَفْسِ گَبْر را | |
۳۳۶۳ | حَمْیَتِ دین را نِشانی دیگر است | که از آن آتشْ جهانی اَخْضَر است | |
۳۳۶۴ | گفت حَقْشان گَر شما روشن گَرید | در سِیَهکارانْ مُغَفَّل مَنْگَرید | |
۳۳۶۵ | شُکر گویید ای سپاه و چاکَران | رَستهاید از شَهوت و از چاکِران | |
۳۳۶۶ | گَر ازان مَعنی نَهَم من بر شما | مَر شما را بیش نَپْذیرَد سَما | |
۳۳۶۷ | عِصمَتی که مَر شما را در تَن است | آن زِ عکسِ عِصْمَت و حِفْظِ مَن است | |
۳۳۶۸ | آن زِ من بینید نَزْ خود هین و هین | تا نَچَربَد بر شما دیوِ لَعین | |
۳۳۶۹ | آن چُنان که کاتِبِ وَحیِ رَسول | دید حِکْمَت در خود و نورِ اصول | |
۳۳۷۰ | خویش را هم صوتِ مُرغانِ خدا | میشِمُرد، آن بُد صَفیری چون صَدا | |
۳۳۷۱ | لَحْنِ مُرغان را اگر واصِف شَوی | بر مُرادِ مُرغ کِی واقِف شَوی؟ | |
۳۳۷۲ | گر بیاموزی صَفیرِ بُلبُلی | تو چه دانی کو چه دارد با گُلی؟ | |
۳۳۷۳ | وَرْ بِدانی، باشد آن هم از گُمان | چون زِ لَبْجُنبان گُمانهایِ کَران |
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!