مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۱۶۳ – آتش اُفتادن در شهر به اَیّامِ عُمَر رَضِیَ اللهُ عَنْهُ

 

۳۷۲۱ آتشی اُفتاد در عَهدِ عُمَر هَمچو چوبِ خُشک می‌خورْد او حَجَر
۳۷۲۲ دَر فُتاد اَنْدر بِنا و خانه‌ها تا زَد اَنْدر پَرِّ مُرغ و لانه‌ها
۳۷۲۳ نیمِ شهر از شُعْله‌ها آتش گرفت آب می‌تَرسید ازان و می‌شِگِفت
۳۷۲۴ مَشک‌هایِ آب و سِرکه می‌زَدَند بر سَرِ آتش کَسانِ هوشْمَند
۳۷۲۵ آتش از اِسْتیزه اَفْزون می‌شُدی می‌رَسید او را مَدَد از بی‌حَدی
۳۷۲۶ خَلْق آمد جانِبِ عُمَّر شِتاب کآتشِ ما می‌نَمیرَد هیچ از آب
۳۷۲۷ گفت آن آتش زِ آیاتِ خداست شُعله‌یی از آتشِ بُخْلِ شماست
۳۷۲۸ آب و سِرکِه چیست؟ نانْ قِسْمَت کُنید بُخلْ بُگْذارید اگر آلِ مَنید
۳۷۲۹ خَلْق گُفتَندَش که دَر بُگْشوده‌ایم ما سَخی وَاهْلِ فُتُوَّت بوده‌ایم
۳۷۳۰ گفت نان در رَسْم و عادت داده‌اید دست از بَهرِ خدا نَگْشاده‌اید
۳۷۳۱ بَهرِ فَخْر و بَهرِ بَوْش و بَهرِ ناز نَزْ برایِ ترس و تَقوی و نیاز
۳۷۳۲ مالْ تُخم است و به هر شوره مَنِه تیغ را در دستِ هر رَه‌زَن مَدِه
۳۷۳۳ اَهلِ دین را باز دان از اَهْلِ کین هَم‌نِشینِ حَق بِجو، با او نِشین
۳۷۳۴ هرکسی بر قوم خود ایثار کرد کاغه پِنْدارد که او خود کار کرد

#دکلمه_مثنوی

1 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *