مثنوی مولانا – دفتر اوّل – بخش ۶ – بُردن پادشاه آن طبیب را بر سَرِ بیمار تا حال او را ببیند
۱۰۲ | قِصّهٔ رَنْجور و رَنْجوری بِخوانْد | بَعد از آن در پیشِ رَنجورش نِشانْد | |
۱۰۳ | رَنگِ روی و نَبْض و قارورِه بِدید | هم عَلاماتَش هم اَسْبابَش شَنید | |
۱۰۴ | گفت هر دارو که ایشان کردهاند | آن عِمارَت نیست، ویران کردهاند | |
۱۰۵ | بیخَبَر بودند از حالِ درون | اَسْتَعیذُ اللّهَ مِمّا یَفْتَرون | |
۱۰۶ | دید رَنج و کَشف شُد بر وِیْ نَهُفت | لیکْ پنهان کرد و با سُلطان نگُفت | |
۱۰۷ | رَنجَش از صَفْرا و از سودا نبود | بویِ هر هیزُم پَدید آید زِ دود | |
۱۰۸ | دید از زاریشْ کو زارِ دل است | تَن خوش است و او گرفتارِ دل است | |
۱۰۹ | عاشقی پیداست از زاریِّ دل | نیست بیماری چو بیماریِّ دل | |
۱۱۰ | عِلَّتِ عاشقْ زِ عِلَّتها جُداست | عشقْ اُصطُرلابِ اَسرارِ خداست | |
۱۱۱ | عاشقی گَر زین سَر و گَر زان سَر است | عاقِبَت ما را بِدان سَر رَهبَر است | |
۱۱۲ | هرچه گویم عشق را شَرح و بَیان | چون به عشق آیَم خَجِل باشم از آن | |
۱۱۳ | گَرچه تَفسیرِ زبانْ روشنگَر است | لیکْ عشقِ بیزبانْ روشنتَر است | |
۱۱۴ | چون قَلَم اَنْدَر نوشتن میشِتافت | چون به عشق آمد قَلَم بر خود شِکافت | |
۱۱۵ | عقلْ در شَرحَش چو خَر در گِل بِخُفت | شَرحِ عشق و عاشقی هم عشق گفت | |
۱۱۶ | آفتاب آمد دَلیلِ آفتاب | گَر دَلیلَت باید از وِیْ رو مَتاب | |
۱۱۷ | از وِیْ اَرْ سایه نشانی میدَهَد | شَمسْ هر دَمْ نورِ جانی میدَهَد | |
۱۱۸ | سایه خواب آرَد تو را هَمچون سَمَر | چون بَرآیَد شَمسْ اِنشَقَّ الْقَمَر | |
۱۱۹ | خود غریبی در جهانْ چون شَمس نیست | شَمسِ جانِ باقییی کِشْ اَمْس نیست | |
۱۲۰ | شَمْس در خارج اگرچه هست فَرد | میتوان هم مِثْلِ او تَصویر کرد | |
۱۲۱ | شَمْسِ جان کو خارج آمد از اَثیر | نَبْوَدَش در ذهن و در خارجْ نَظیر | |
۱۲۲ | در تَصوّر ذاتِ او را گُنج کو | تا دَر آیَد در تَصوُّر مِثْلِ او؟ | |
۱۲۳ | چون حَدیثِ رویِ شَمسُالدّین رَسید | شَمسِ چارُم آسْمان سَر دَر کَشید | |
۱۲۴ | واجِب آید چونکه آمد نامِ او | شَرح کردن رَمزی از اِنْعامِ او | |
۱۲۵ | این نَفَس جانْ دامَنَم بَر تافتهست | بویِ پیراهانِ یوسُف یافتهست | |
۱۲۶ | کَزْ برایِ حَقِّ صُحبَت سالها | بازگو حالی از آن خوش حالها | |
۱۲۷ | تا زمین و آسمان خندان شود | عقل و روح و دیده صدچندان شود | |
۱۲۸ | لاتُکَلِّفْنی فَاِنّی فی الْفَنا | کَلَّتَ افْهامی فَلا اُحْصی ثَنا | |
۱۲۹ | کُلُّ شَیْءٍ قالَهُ غَیْرُ الْمُفیق | اِنْ تَکَلَّفْ اَوْ تَصَلَّفْ، لا یَلیق | |
۱۳۰ | من چه گویم یک رَگَم هُشیار نیست | شَرحِ آن یاری که او را یار نیست | |
۱۳۱ | شَرحِ این هِجْران و این خونِ جِگَر | این زمانْ بُگْذار تا وَقتِ دِگَر | |
۱۳۲ | قالَ اَطْعِمْنی فَاِنّی جایِعُ | وَاعْتَجِلْ فَالْوَقْتُ سَیْفٌ قاطِعُ | |
۱۳۳ | صوفی اِبْنُ الْوَقت باشد ای رَفیق | نیست فردا گفتن از شَرطِ طَریق | |
۱۳۴ | تو مگر خود مَردِ صوفی نیستی؟ | هست را از نَسْیه خیزد نیستی | |
۱۳۵ | گُفتَمَش پوشیده خوشتَر سِرِّ یار | خود تو در ضِمنِ حِکایَت گوشدار | |
۱۳۶ | خوشتَر آن باشد که سِرِّ دِلْبَران | گفته آید در حَدیثِ دیگران | |
۱۳۷ | گفت مَکْشوف و برهنه، بیغُلول | بازگو، دَفعَم مَده ای بوالفُضول | |
۱۳۸ | پَرده بَردار و بِرِهنه گو که من | مینَخُسبَم با صَنَم با پیرهن | |
۱۳۹ | گفتم اَرْ عُریان شود او در عِیان | نه تو مانی، نه کِنارت، نه میان | |
۱۴۰ | آرزو میخواه، لیکْ اندازه خواه | بَر نَتابَد کوه را یک بَرگِ کاه | |
۱۴۱ | آفتابی کَزْ وِیْ این عالَم فُروخت | اندکی گَر پیش آید، جُمله سوخت | |
۱۴۲ | فِتنه و آشوب و خونریزی مَجوی | بیش ازین از شَمسِ تبریزی مگوی | |
۱۴۳ | این ندارد آخِر، از آغازْ گویْ | رو تمامِ این حِکایَت بازگویْ |
تو زمینه ای که فعالیت میکنید جزو بهترین سایت ها هستید.
سلام
نمیدونم چند نفر و چه گروهی پشت این سایت و زحمات متحمله هست . بر خودم واجب میدونم که ارادت خودم رو به شما ابراز کنم و دعای سلامتی برای شما و خانوادتون داشته باشم.
هرکسی از ظن خود شد یار من
سلام کانال شما باعث شده علاقم به شعر بیشتر بشه ممنون از زحماتتون
سلام چند شب بر حسب تصادف خواستم مثنوی رو شروع به خواندن کنم در گوگل سرچ کردم با سایت شما و کانال شما آشنا شدم واقعا عالیه..حالا هر شب از ساعت ۱۲ شب تا هر وقت بیدارم با سایت شما مثنوی رو میخوام
سلام کاش میشد بیت هایی رو که دوست دارم در قسمتی از سایت ذخیره کنم …نمی دانم شاید چنین امکانی هست و من هنوز بلد نیستم
سلام.
از تلاشِ فانکشنال و اصل کاری تان در تدوین و تنظیمِ صحیحِ نشرِ خِرَدِ مولانایی، بسیار شاکریم و مسئلتِ توفیق تان را داریم. مرجع و رفرنسِ مطمئن و قابلِ اعتمادی را فراهم می آورید که، چشمه ی نوشی ست گوارا.
گوارایِ بودتان