ترجیع بند ۳۰ مولانا

 

 

۱ عَجَب سَروی، عَجَب ماهی، عَجَب یاقوت و مَرجانی عَجَب جسمی، عَجَب عقلی، عَجَب عشقی، عَجَب جانی
۲ عَجَب لُطفِ بهاری تو، عَجَب میرِ شکاری تو دَران غَمْزه چه داری تو؟ به زیرِ لب چه ‌می‌خوانی؟
۳ عَجَب حَلْوایِ قَندی تو، امیرِ بی‌گَزَندی تو عَجَب ماهِ بُلندی تو، که گَردون را بِگَردانی
۴ عَجَب‌تَر از عجایب‌ها، خَبیر از جُمله غایب‌ها اَمان اَنْدَر نَوایب‌ها، به تَدبیر و دَوادانی
۵ زِ حَد بیرون به شیرینی، چو عقلِ کُل به رَه بینی زِ بی‌خشمیّ و بی‌کینی، به غُفرانِ خدا مانی
۶ زِهی حُسنِ خدایانه، چراغ و شمعِ هر خانه زِهی اُستادِ فَرزانه، زِهی خورشیدِ رَبّانی
۷ زِهی پَربَخش این لَنْگان، زِهی شادیِّ دِلْتَنگان همه شاهان چو سَرهَنگانْ غُلامَند و تو سُلطانی
۸ به هر چیزی که آسیبی کُنی، آن چیز جانْ گیرد چُنان گردد که از عشقش بِخیزَد صد پَریشانی
۹ یکی نیمِ جهان خندان، یکی نیمِ جهان گِریان اَزیرا شَهْد پیوندی، اَزیرا زَهر هِجْرانی
۱۰ دَهانِ عشق ‌می‌خندد، دو چَشمِ عشق ‌می‌گِریَد که حَلْوا سخت شیرین است و حَلْواییش پنهانی
۱۱ مُرَوَّح کُن دل و جان را، دلِ تَنگِ پَریشان را گُلِستان ساز زندان را، بَرین اَرْواحِ زندانی
۱۲ بِدین مِفْتاح کاوَرْدم، گُشاده گَر نَشُد مَخْزَن کلیدی دیگرش سازم، به تَرجیعَش کُنم روشن
۱۳ تویی پایِ عَلَم جانا، به لشکرگاهِ زیبایی که سُلطانُ السَّلاطینیّ و خوبانْ جُمله طُغْرایی
۱۴ حَلاوَت را تو بُنیادی، که خوانِ عشقْ بِنْهادی کِه سازد این چُنین حَلْوا، جُز آن اُستادِ حَلْوایی؟
۱۵ جهان را گَر بِسوزانی، فَلَک را گَر بِریزانی جهان راضی‌ست و ‌می‌داند که صد لَوْنَش بیارایی
۱۶ شِکُفته‌ست این زمان گَردونْ به ریحان‌هایِ گوناگون زمینْ کَف در حِلی دارد، بِدان شادی که ‌می‌آیی
۱۷ بیا، پَهْلویِ من بِنْشین، که خَندیم از طَرَب پیشین که کانِ لَذَّت و شادی، گرفت انَوار بخشایی
۱۸ به اِقْبالِ چُنین گُلْشَن، بِبایَد نَقْدْ خَندیدن تو خَندان روتَری یا من؟ کِه باشم من؟ تو مولایی
۱۹ تویی گُلْشَن، مَنَم بُلبُل، تو حاصل بَنده لایَحْصُل بیا کُافْتاد صد غُلْغُل، به پَستیّ و به بالایی
۲۰ تویی کاملْ مَنَم ناقص، تویی خالِص، مَنَم مُخْلِص تویی سور و مَنَم راقِص، من اَسْفَلْ تو مُعَلّایی
۲۱ چو تو آیی، بِنامیزَد، دُویی از پیش بَرخیزد تَصَرُّف‌ها فرو ریزد، به مَستیّ و به شَیدایی
۲۲ تو ما باشی مَها ما تو، ندانم که مَنَم یا تو شِکَر هم تو، شِکَر خا تو، بِخا، که خوش هَمی‌خایی
۲۳ وَفاداراست میعادت، تَوَقُّف نیست در دادَت عَطا و بَخشِشِ شادت، نه نَسیه‌ست و نه فردایی
۲۴ به تَرجیعِ سِوُم یارا، مُشَرَّف کُن دلِ ما را بِگَردانْ جامِ صَهْبا را، یکی کُن جُمله دل‌ها را
۲۵ سَلامُ عَلَیک ای دهقان، در آن اَنْبانْ چه‌ها داری؟ چُنین تنها چه ‌می‌گردی؟ دَرین صَحرا چه ‌می‌کاری؟
۲۶ زِهی سُلطانِ زیبا خَد، که هر کِه رویِ تو بیند اگر کوهِ اُحُد باشد، بِپَرَّد از سَبُکساری
۲۷ مرا گویی چه ‌می‌گویی؟ حَدیثِ لُطف و خوشْ خویی دلِ مِهْمانِ خود جویی، سَرِ مَستانِ خود خاری
۲۸ اَیا ساقیِّ قُدّوسی، گَهی آیی به جاسوسی گَهی رَنْجور را پُرسی، گَهی انگور اَفْشاری
۲۹ گَهی دامَن بَراندازی، که با تَردامَنان سازی گَهی زین‌ها بِپَردازی، کِه داند در چه بازاری؟
۳۰ سَلامُ عَلَیک هر ساعت، بر آن قَدّ و بر آن قامَت بر آن دیدارِ چون ماهَت، بر آن یَغمایِ هُشیاری
۳۱ سَلامُ عَلَیکِ مُشتاقان بر آن سُلطان، بر آن خاقان سَلامُ عَلَیکِ بی‌پایان، بر آن کُرسیِّ جَبّاری
۳۲ چه شاه است آن؟ چه شاه است آن؟ که شادیِّ سپاه است آن چه ماه است آن؟ چه ماه است آن؟ بَرین ایوانِ زَنگاری
۳۳ تو مِهْمانانِ نو را بین، بُرو دیگی بِنِهْ زَرّین بِپَز گَر پَروَری داری، وَگَر خرگوشِ کُهْساری
۳۴ وَگَر نَبْوَد این و آن، بُرو خود را بِکُن قُربان وَگَر قُربان نگردی تو، یَقین ‌می‌دان که مُرداری
۳۵ خَمُش باش و فُسون کَم خوان، نداری لَذَّتِ مَستان چرایی بی‌نَمَک ای جان، نه هَمسایه یْ نَمَکساری؟
۳۶ رَسیدم در بیابانی، کَزو رویَند هستی‌ها فرو بارَد جُزین مَستی، از آن اطرافْ مَستی‌ها

#محسن_چاوشی   دانلود فایل

1 پاسخ
  1. سپهر
    سپهر گفته:

    با سلام و تشکر فراوان از وبسایت با ارزش‌تان. آیا بیت هایی در این شعر (ترجیع بند سی‌ام) که با سلام علیک شروع می‌شود را بهتر نیست “سلام° عَلّیک° …”
    یا در دد مواردی سلام° عَلّیکِ …” اعراب گذاری کنیم تا با وزن شعر هماهنگ باشد؟
    دل‌تان روشن و تن‌تان سالم

    پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *