ترجیع بند ۳۵ مولانا

 

۱ زِهی دریا، زِهی بَحْرِ حیاتی زِهی حُسن و جَمال و فَرِّ ذاتی
۲ زِ تو جانم بَراتی خواست از رنج یکی شمعی فرستادش، بَراتی
۳ زِ تُندیْ عشقِ او آهن چو موم است زِهی عشقِ حَرونِ تُندِ عاتی
۴ وَلیکِن سِرِّ عشقش شِکَّرسْتان زِ نَخْلِستان زِ جوهایِ فُراتی
۵ شِکَر لب، مَهْ رُخانِ جامْ بر کَف تو ‌می‌گو، هر کِه را خواهی که هاتی
۶ زِ هر لَعْلِ لبی بوسَت رَسیده تو درویشیّ و آن لَعْلَش زکاتی
۷ در آن شطرنج اگر بُردی تو، شاهی ولی کو بَختِ پنهان؟ چون که ماتی
۸ خداوندْ شَمسِ دین دریایِ جانْ بَخش تو شورِسْتان دَرین دولَت، مَواتی
۹ زِهی شاهی، لَطیفی، بی‌نَظیری که مجموع است ازو جانِ شَتاتی
۱۰ اگر تبریز دارد حَبّه‌یی زو چه نُقصان گَر شود از گنج‌ها، تی
۱۱ هزاران زاهِدِ زُهدِ صَلاحی زِ تو خونَش مُباح و او مُباحی
۱۲ زِهی کعبه که تو جانْ بَخشِ حاجی زِهی اِقْبالِ هر مُحتاجِ راجی
۱۳ هر آن سَر کو فرو ناید به کیوان زِ رویِ فَخْر، بر فَرقَش تو تاجی
۱۴ نَهاده سَر به تسلیم و به طاعت به پیشَت از دل و جانْ هر لَجاجی
۱۵ زِهی نورِ جهانِ جان، که نورت نه از خورشید و ماه است و سِراجی
۱۶ همه جان‌ها به اِقْطاعِ مِثالَت که بعضی عُشری و بعضی خراجی
۱۷ خداوند شَمسِ دینا این مَدیحَت به جای جاه و فَرَّت هست هاجی
۱۸ اَیا تبریز بِسْتان باجِ جان‌ها که فرمان دِهْ تویی بر جان و باجی
۱۹ مِزاجِ دل اگر چون برف گردد زِ آتش‌هایِ تو گردد نِتاجی
۲۰ هرآن جان و دلی کان زنده باشد زِ مِهْرِ تُست شان دایم تَناجی
۲۱ در آن بازار کَزْ تو هست بویی زِهی مَر یوسُفان را بی‌رَواجی
۲۲ به چَرخِ چارُمَت عیسی‌ست داعی به پیشِ دولَتَت چاووش ساعی
۲۳ زِ شاهِ ماست مُلْکِ با مُرادی که او خَتم است اِحْسان را و بادی
۲۴ گَر اِحْسان را زبان باشد بِگَردد به مَدح و شُکر او سیصد عَبادی
۲۵ بِدان سویِ جهان گَر گوش داری چه چاووشانِ جانندش مُنادی
۲۶ دَهانِ آفرینش باز مانده ازان روزی که دیدَسْتَش زِ شادی
۲۷ هَمی‌گوید به عالَم او به سوگند که تا زادی، چنین روزی نَزادی
۲۸ یکی چندی نَهان شو تا نگردد همه بازارِ مَهْ رویان کَسادی
۲۹ بِدیدم عشقِ خوانی را فُتاده به خاک و خون بِگُفتم چون فُتادی؟
۳۰ که توخونْ ریزِ جُمله عاشقانی تو نیزَکْ دل چُنین بر باد دادی؟
۳۱ بِگُفتا دیده‌اَم چیزی که صد ماه ازو سوزَند در نارِ وِدادی
۳۲ خداوندْ شَمسِ دین آخِر چه نوری؟ فرشته یا پَری، یا تَش نژادی
۳۳ به تبریز آ دِلا از بَحْرِ عشقش چو بَنده یْ عیبْ ناک اَنْدَر مَزادی

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *