ترجیع بند ۳۶ مولانا

 

۱ فُتاد این دلْ به عشقِ پادشاهی دو عالَم را زِ لُطفِ او پناهی
۲ اگر لُطْفَش نِمایَد رُخ به آتش زِ آتش‌ها بُرون رویَد گیاهی
۳ چو بَردابَردِ حُسنَش دید جانم بِرَفت آن‌های و هویَم، مانْد آهی
۴ اگر حُسنَش بِتابَد بر سَرِ خاک زِ هر خاکی بَرآیَد قُرصِ ماهی
۵ قیامَت‌هایِ آن چَشمِ سیاهَش بِپوشانید جانم را سیاهی
۶ زِ تَلْخِ هَجْرِ او، شِکَّر چو زَهری زِ خونْ خونین شُده هر خاکِ راهی
۷ زمین تا آسْمان آتش گرفتی اگر نی مُژده دادی گاهْ گاهی
۸ دو صد یوسُف نِمایَد از خیالَش که هر یک را ذَقَن بَر، طُرفه چاهی
۹ به هر چاهی ازان چَهْ‌ها دَراُفتم چو یوسُف زان چَهْ اُفتَم من به جَاهی
۱۰ اَیا مَخْدومْ شَمسُ الدّین تبریز ازین جان‌هایِ پُر آتش مَپَرهیز
۱۱ چو چَنگِ عشقِ او بَرساخت سازی به گوشِ جانِ عاشق گفت رازی
۱۲ بِزَد در بیشۀ جان، عشقَش آتش بِسوزانید هر جا بُد مَجازی
۱۳ نمازی گردد آن جانی که دارد به پیشِ قبلۀ حُسنَش نمازی
۱۴ زِ فَرِّ جانِ عشق اَنْگیز شاهی نَهَد بر اَطْلَسِ بَختَش طِرازی
۱۵ هر آن زاغی که چید از خَرمَنِ او یکی دانه، دَمی وا گشتْ بازی
۱۶ ذَرایرهایِ روحی ‌می‌سَرایَند زِ عشقِ رویِ او پَرده یْ حِجازی
۱۷ چه ‌می‌ترسی زِ مُردن؟ رو تو بِسْتان زِ عشقَش عُمرِ بی‌مرگی، درازی
۱۸ چه عُمری، عُمِر شیرینی، لَطیفی لَطیفی، مَستِ عشقی، پاکْ بازی
۱۹ وَلیکِن نازْ او را زیبَد ای جان مَکُن زِنْهار با نازش، تو نازی
۲۰ خداوندْ شَمسِ دین زان جامِ پیشین بِریزا در دَهانِ جانِ ریشین

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *