ترجیع بند ۳۸ مولانا

 

۱ هر روز بِگَه زِ دَر دَرآیی بر دستْ شَرابِ آشنایی
۲ بر ما خوانی سَلامِ سوزان یا رَب، چه لَطیف و خوشْ بَلایی
۳ ما را بِبَری زِ سَر به عِشوه دیوانه کُنیّ و هایِ هایی
۴ ما را چه عَدَم، چه هست، چون تو در نیست، وجود ‌می‌نِمایی
۵ دی کرده هزار گونه توبه بِگْرفته طَریقِ پارسایی
۶ چون بیند توبه، رویِ خوبَت داند که عَدویِ توبه‌هایی
۷ بُگْریزد توبه و دلْ او را فریادکُنان بیا، کجایی؟
۸ گوید که رَسید مرگِ توبه از توبه دِگَر مَجو کیایی
۹ توبه اگر اژدَهایِ نَر بود ای عشق، زُمرُّدِ خدایی
۱۰ تَرجیعِ نَهَم به گوشِ قَوّال تو گوشِ رَباب را هَمی‌مال
۱۱ ای بَسته زِ توبه بیست تَرکَش بِسْتان قَدَحی رَحیق و دَرکَش
۱۲ زیرا که قَضایِ بی‌اَمان است آن زُلْفِ مُعَنْبَرِ مُشَوَّش
۱۳ ای شاهِدِ وَقت، وَقتِ شَهْ رُخ سودَت نکُند رُخِ مُکَرْمَش
۱۴ بینی کردن چه سود دارد؟ با آن که دَهان زَنی چو گُربَه ش
۱۵ سَجده کُن و سَر مَکَش چو اِبْلیس پیشِ رُخِ این نِگارِ مَهْ وَش
۱۶ از شش جِهَت است یار بیرون پُر نور شُده زِ روش هر شش
۱۷ دِلْدار امروز سَخت مَست است پُر فِتْنه و غُصّه و مُخَمَّش
۱۸ جان دارد صدهزار حیرت از حُسنِ مُنَقِّشِ مُنَقَّش
۱۹ از عشقْ زمین پُر از شقایق در عشقْ فَلَک چُنین مُنَعَّش
۲۰ خاموش و شرابِ عشق کَم نوش ایمِن شو از اِرْتِعاش و مَرعَش
۲۱ چون لَعْلِ لَبَت نِمود تَلْقین بر دل نَنَهیم بَندِ لَعْلین
۲۲ تا ساقیِ ما تویی به یاری کُفر است و حَرام، هوشیاری
۲۳ ای عقل، اگرچه بس عزیزی در مَست نَظَر مَکُن به خواری
۲۴ گر آن، داری، نِکو نَظَر کُن کان کو دارد، تو آن نداری
۲۵ گَر پایِ تورا بُتی بگیرد یک دَم نَهِلَد که سَر بِخاری
۲۶ دیوانه شَوی که تو زِ سودا در ریگِ سیاه، تُخم کاری
۲۷ در مرگْ حَیات دید عارف چون رَست زِ دیده‌هایِ ناری
۲۸ نور آمد و نار را فرو کُشت دِیْ را بِکُشَد دَمِ بهاری
۲۹ در چَشمِ تو شب اگرچه تیره است در دیدۀ او کُند نَهاری
۳۰ ‌می‌گوید عشق با دو چَشمَش مَستیّ و خوشیّ و پُر خُماری
۳۱ بس کردم، تا که عشقْ بی‌من تنها بِکُند سُخَن گُزاری
۳۲ امروز دل است آرزومند چون طُرّۀ اوست بَند بربَند

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *