غزل ۲۵۶۵ مولانا
۱ ای دوست زِشهرِ ما، ناگَه به سَفَر رفتی ما تَلْخ شُدیم و تو در کانِ شِکَر رفتی ۲ نوری که بِدو پَرَّد، جان از قَفَصِ قالَب در تو نَظَری کرد او، در نورِ نَظَر رفتی ۳ رفتی تو ازین پَستی، در شادی و در مَستی آن سویْ زَبَردستی، گَر زیر و زَبَر رفتی […]