مولوینامه – جلد اول – ما رَمَیتَ اِذْ رَمَیتَ شعار مسلک و کلید رمز عقاید علمی و عرفانی مولوی
جملۀ «ما رمیت اذ رمیت» مأخوذ است از آیۀ کریمۀ سورۀ انفال «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکنَّ الله قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَ لکنَّ الله رَمی. ج ۹ آیۀ ۱۷»، مربوط به واقعۀ جنگ بدر که با حضور پیغمبر اکرم (ص) مابین مسلمین و کفار قریش در سال دوم هجرت اتفاق افتاد.
در آن غزوه با اینکه عدۀ اصحاب پیغمبر علیه السلام و تجهیزات و اسباب و لوازم جنگی ایشان خیلی کمتر از کفار قریش بود باز به خواست الهی پیروز شدند و جمعی از سران کافران را که یکی از آنها ابوجهل معروف بود بکشتند و باقی را هزیمت کردند.
به طوری که در کتب سیر و مغازی و از آن جمله کتاب سیرۀ ابن هشام به تفصیل نوشته شده است در آن واقعه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله وسلم مشتی ریگ و خاک به سوی دشمنان پرتاب کرد که در شکست و هزیمت آنان اثر تیرباران داشت.
پس ترجمۀ ظاهر آیه چنین میشود که ای مسلمانان که در جنگ فیروز شدید شما آن کفار را نکشتید بلکه خدای ایشان را بکشت، و تو ای پیغمبر هرچند که آن ریگها و خاکها را با دست خود به طرف دشمنان پرتاب کردی اما آن را تو نیفکندی که خدا افکند.
آن تو افکندی که بر دست تو بود/ تو نیفکندی که حق قوت نمود
مشت مشت تست، افکندن ز ماست/ زین دو نسبت نفی و اثباتش رواست
مولوی جملۀ ما رمیت اذ رمیت را با مفهوم لطیف ادبی و عرفانی که در آن مندرج است بیش از هر آیه و حدیث دیگر در تمام شش دفتر مثنوی و در بعضی هم مکرر به کار برده، و در بسیاری از مسائل دقیق کلامی و فلسفی از قبیل مبحث جبر و اختیار، و مسالۀ وحدت وجود و وحدت موجود، و بیان مقام خلافت الهی، و ظهور حق در کسوت بشری و صدور کرامات و خرقعادات از انبیا و اولیاء و تجسد لاهوت در ناسوت، و جنبۀ ربوبی بشری و امثال این مسائل که در مثنوی پراکنده است هرکدام را در محل خود و در هر موضع به وجهی که مناسب و درخور مقام بوده از مدلول تضمنی و التزامی آیۀ شریفه استفاده کرده است.
ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت گفت حق/ کار حق بر کارها دارد سبق
***
ما رَمَیت اِذ رَمَیت خواندهیی/ لیک جسمی در تَجَزی ماندهیی
***
ما رمیت اذ رمیت آمد خطاب/ گم شد او و الله اعلم بالصواب
***
ما رَمَیت اِذ رَمَیت راست دان/ هرچه کارَد جان بود از جان جان
***
ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ گشتهیی/ خویشتن در موج چون کف هِشتهیی
لا شدی پَهلوی اِلّا خانه گیر/ ای عجب که هم اسیری هم امیر
***
ما رَمَیت اِذ رَمَیت از نسبت است/ نفی و اثبات است و هر دو مثبت است
آن تو افکندی که بر دست تو بود/ تو نیفکندی که حق قوت نمود
زور آدمزاده را حدی بود/ مُشت خاک اشکست لشکر کی شود
مشت مشت توست، افکندن ز ماست/ زین دو نسبت نفی و اثباتش رواست
***
ما رمیت اذ رمیت بیویست/ همچنین قال الله از ضمنش بجست
***
ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ اِبتلاست/ بر نبی کم نِه گُنه کان از خداست
***
ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتَ احمد بُده است/ دیدن او دیدن خالق شُده است
مِدحَت او مدحت و تسبیح حق/ میوه میروید ز عین این طبق
دو مگوی و دو مدان و دو مخوان/ بنده را در خواجۀ خود مَحو دان
خواجه هم در نور خواجه آفرین/ فانی است و مرده و مات و دَفین
چون جدا بینی ز حق این خواجه را/ گم کنی هم متن و هم دیباجه را
چشم دل را هین گذاره کن ز طِین/ آن یکی قبله است، دو قبله مبین
***
ما رَمیَتَ اِذ رَمَیت فتنهیی/ صد هزاران خرمن اندر حفنهیی
آفتابی در یکی ذره نهان/ ناگهان آن ذره بگشاید دهان
ذرهذره گردد افلاک و زمین/ پیش آن خورشید چون جست از کمین
حفنه بحاء بینقطه و ضم و فتح اول هر دو به معنی مشت گندم و جو و امثال آن است.
***
***
ما رَمَیتَ اِذ رَمَیتُم در حِراب/ من چو تیغم، وان زننده آفتاب
رخت خود را من زره برداشتم/ غیر حق را من عَدم انگاشتم
***
چون شدی بیخود هرآنچه تو کنی/ ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت ایمنی
آمدیم بر سر نمونههای چهار نوع یا چهار دسته از عقاید مولوی
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!