مولوی‌نامه – جلد دوم – فصل چهارم: آفت تقلید

مقصود تقلید کردن عوام از مجتهد اعلم در فروع مسائل شرعی و ضرورت رجوع جاهل به عالم نیست؛ مقصود اصول معارف الهی و طریق مجاهده و پیمودن منازل سیر و سلوک عرفانی است.

یکی از آفات و خطرهای بزرگ راه سیر و سلوک، تقلید و پیروی کردن جاهلانه است از جاهلان دیگر «ای دو صد لعنت بر این تقلید باد» شیادی به دعوی دروغی لاف شیخی درانداخته و خود را به شکل ظاهر شبلی و بایزید ساخته است؛ گروهی هوسران هرکدام به داعیه و علتی گرد او جمع و موجب شهرت نام وی می‌شوند؛ و برای گرم کردن بازار و جلب مشتریان فایده‌دار، کرامت‌های به دروغ می‌سازند و آن را بر زبان‌ها می‌اندازند؛ مردم ساده‌لوح زودباور هم فریب دستگاه ظاهر را خورده به تقلید یکدیگر گله‌گله بدان سوی روی می‌نهند

هرکجا باشند جوق مرغ کور/ بر تو گرد آیند ای سیلاب شور

***
مرغ چون بر آب شوری می‌تند/ آب شیرین را ندیده است او مدد

***
ترک این تزویر گو شیخ نفور/ آب شوری جمع کرده چند کور

اگر این طایفۀ تقلید پیشه از خواب غفلت بیدار شدند وقتی است که قسمت اعظم از نقد حال و عمر خود را بر سر سودای باطل درباخته باشند.

باری یکی از خطرهای راه حق و حجاب معرفت مردان خدا تقلید است؛ یعنی حس و عقل و هوش خود را کنار گذاشتن و کورکورانه پیروی این و آن کردن؛ و تا انسان از این آفت به سلامت نرهد و عقل خداداد را پیشوای تمیز خوب و بد و زشت و زیبا قرار ندهد و از طریق تقلید و مرحلۀ ظن و گمان و شک، به مقام شهود و حق الیقین نرسد آرامش روحی و سعادت واقعی نخواهد یافت؛ اما به قول مولوی «تقلید ستون جهان» است

پس خطر باشد مقلد را عظیم/ از ره و ره‌زن ز شیطان رجیم

***

گرچه تقلید است استون جهان/ هست رسوا هر مقلد ز امتحان

***

از مقلد تا محقق فرق‌هاست/ کاین چو داود است و آن دیگر صداست

***

آن مقلد صد دلیل و صد بیان/ بر زبان آرد ندارد هیچ جان
چون‌که گوینده ندارد جان و فرّ/ گفت او را کی بود برگ و ثمر

می‌کند گستاخ مردم را به راه/ جان او لرزان‌ترست از برگ کاه
پس حدیثش گرچه بس با فَر بود/ در حدیثش لرزه هم مضمر بود 

شنیدید که مولوی چه استدلال شیرین خطابی پرمغزی برای بی‌تأثیری سخن مقلدان بیان کرد که به زبان چیزی می‌گویند اما روحشان مضطرب و لرزان است و با گفتشان موافقت ندارد؛ بازهم دربارۀ تقلید می‌گوید:

بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن/ هم برأی و عقل خود اندیشه کن
چشم داری تو به چشم خود نگر/ منگر از چشم سفیه بی‌هنر
گوش داری تو به گوش خود شنو/ گوش گولان را چرا باشی گرو 

***

آن مقلّد چون ندارد جز دلیل/ در علامت جوید او دایم سبیل 

آنکه او از پردۀ تقلید جست/ او به نور حق ببیند هرچه هست

***
چون ببیند نور حق ایمن شود/ ز اضطرابات شک او ساکن شود 

ناگفته نگذریم که خطر تقلید، مربوط به اصول دین و اصل معرفت حق و باطل، و شناسایی شیخ و راهنمای طریق وصول به مطلوب است؛ اما همین‌که سالک به هدایت ربانی راه حق را تمیز داد، و خدمت پیر کاملش نصیب شد او را از پیروی و تابعیت شیخ و استاد پیشوا چاره نباشد، اینجا دیگر چون‌وچرا و عقل و نظر راه ندارد: بلکه سالک باید در برابر شیخ تسلیم و اطاعت و ادب صرف باشد؛ و همین تسلیم یکی از شرایط اصلی هدایت و دستگیری طالبان است

چون گرفتی پیر هان تسلیم شو/ همچو موسی زیر حکم خضر رو

***
شرط، تسلیم است، نه کار دراز/ سود نبود در ضلالت ترک‌تاز 

خوب است دربارۀ موارد تحری و قیاس، یا اجتهاد و تقلید به طور مختصر گفت‌وگو کنیم.

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟
در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *