مولوینامه – جلد دوم – فصل چهارم: معانی عدم در گفتههای مولوی
۱- یکی از معانی «عدم» مفهوم عرفی متداول است، مرادف فنا و زوال و نابودی؛ که مقابل وجود و بقاء و بود و هستی میگوییم، چنانکه در این بیت گفته است
***
در عدم ما مستحقان کی بدیم/ که بر این جان و بر این دانش زدی
***
۲- معنی دیگر «عدم» مفهوم خاص عرفانی است؛ به معنی فنای سالک در حق، و استهلاک در وجود بحت بسیط و هستی مطلق لا بشرط که عین بقا و دوام و هستی است
جمله عالم زان غلط کردند راه/ کز عدم ترسند و آن آمد پناه
***
***
***
***
۳- سومین معنی «عدم» و«نیستی»: خودشکنی و تسلیم و انکسار و فروتنی است و بدین سبب قابل فزونی و کمی است؛ اما در عدم مطلق نقص و کمال و زیاد و کم راه ندارد؛ هم مولوی فرموده است
***
***
۴- چهارمین اصطلاحش به معنی عالم غیب و مقام مجردات و روحانیات صرف است، ورای عالم طبع و طبیعت که چون در نظر ظاهربین که با حس و محسوس مأنوس است معدوم و فانی مینماید، آن را «عدم» و «نیستی» میگویند همانطور که مولوی گفت «تو وجود مطلقی فانی نما».
و به همین معنی است آنچه در تطوّر مراحل نشوء و ارتقاء و تسلسل مراتب هستی و طی منازل خلقت انسانی در پایان اطوار نباتی و حیوانی و انسانی و ملکی گفته است
پس عدم گردم، عدم چون ارغنون/ گویدم کانا الیه راجعون
و نیز به همین معنی است آنجا که در داستان پیدا شدن روح القدس به صورت آدمی بر حضرت مریم علیها سلام الله از قول روح القدس میگوید:
از وجودم میگریزی در عدم/ در عدم من شاهم و صاحب علم
[۱] افتاد زفت: خ.
[۲] با صفات: نیکلسون.
[۳] این بیت را نیکلسون ندارد؛ و نسخههای معمول سه بیت دیگر نیز دنبال این بیت بر طبع نیکلسون علاوه دارد.
[۴] این بیت را طبع نیکلسون و نسخ خطی قدیم دارد؛ اما از بعضی طبعهای معمول افتاده است.
[۵] جزا: خ.
[۶] نیستی بر گر تو ابله نیستی: نیکلسون.
[۷] پیشههاست، نقشهاست: خ.
[۸] این بیت را نیکلسون ندارد.
[۹] ستی: بیبی، زن، خانم، و از ترکیبات اوست «مهستی».
[۱۰] موافق نسخ خطی قدیم و طبع نیکلسون؛ و روایت مشهورش چنین است: هین مگو لا حول عمرانزادهام/ من ز لاحول آن طرف افتادهام
دیدگاه خود را ثبت کنید
آیا می خواهید به بحث بپیوندید؟در صورت تمایل از راهنمایی رایگان ما استفاده کنید!!